• قوم بنى‏تمیم از پیامبر صلى الله علیه و آله امیر و حاکم خواستند. خلیفه‏ى اوّل و دوّم هر کدام شخصى را پیشنهاد کردند و با هم مشاجره مى‏کردند که کاندیداى من بهتر است، آیه نازل شد:

 

لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ‏ … و لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ‏ (بخارى،۱۴۱۰،ج ۳، ۱۲۳)
الف - ۲ ) مصادیق انتقادات مردم به حاکمان سیاسی در قرآن کریم:
آیات را در این بخش از جنبه های مختلف می توان تقسیم بندی کرد.امادر اینجا براساس جایگاه فکری مردم تحت حاکمیت نظام اسلامی این تقسیم بندی صورت گرفته است.براین اساس آیات مورد نظر در ۵ دسته ذیل قرار می گیرند)ازاین بخش به بعد به جهت اختصار وجلوگیری از اطاله وتکرار نظرات یکی از مفسزین محترم بیان می شود)
پایان نامه - مقاله - پروژه
الف - ۲ - ۱ ) دلسوزاناین افراد کسانی هستند که ازباب لیطمئن قلبی سوالات و یا انتقاداتی را نسبت به حکومت اسلامی مطرح می کنند.
الف - ۲ - ۱ - ۱ ) سوره محمد-آیه ۳۸ : ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُم‏.
آرى، شما همان گروهى هستید که براى انفاق در راه خدا دعوت مى‏شوید، بعضى از شما بخل مى‏ورزند؛ و هر کس بخل ورزد، نسبت به خود بخل کرده است؛ و خداوند بى‏نیاز است و شما همه نیازمندید؛ و هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مى‏آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى‏کنند. تفسیر المیزان می نویسد : در الدر المنثور آمده که: عبد الرزاق، عبد بن حمید، ترمذى، ابن جریر، ابن ابى حاتم، و طبرانى- در کتاب اوسط- و بیهقى- در کتاب دلائل- همگى از ابو هریره روایت کرده‏اند که گفت: روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم این آیه را تلاوت کرد:” وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ” مردم پرسیدند: اى رسول خدا این قوم چه کسانى هستند که اگر ما پشت به دین کنیم، خداى تعالى آنان را به جاى ما مى‏گذارد؟رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دست به شانه سلمان زد و فرمود: این و قوم این مرد است، به خدایى که جانم به دست او است، اگر ایمان به خدا را در ثریا آویزان کرده باشند، بالأخره مردمى از فارس آن را به دست مى‏آورند مؤلف: الدر المنثور این روایت را به طرقى دیگر به همین عبارت از ابو هریره نقل کرده است، و همچنین مثل آن را از ابن مردویه از جابر آورده . در مجمع البیان مى‏گوید: ابو بصیر از امام ابى جعفر علیه السلام روایت کرده که در ذیل جمله” إِنْ تَتَوَلَّوْا” فرمود: اى گروه عرب اگر به دین خدا پشت کنید” یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ” خداوند به جاى شما قومى دیگر قرار مى‏دهد، یعنى موالى همین اقوامى که امروز از آنان برده گیرى مى‏کنید.در همان کتاب از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: به خدا سوگند خدا آن کار را کرد، و به جاى عرب موالى را که بهتر از ایشان بودند گذاشت.( طباطبایی،۱۳۷۴، ج۸ ، ۳۷۶)
الف - ۲ - ۱ - ۲ ) سوره فتح – آیات۱۵و ۱۶ سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ یُریدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلیلاً (۱۵)قُلْ لِلْمُخَلَّفینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولی‏ بَأْسٍ شَدیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیما.(۱۶)
هنگامى که شما براى به دست آوردن غنایمى حرکت کنید، متخلّفان (حدیبیّه) مى‏گویند: «بگذارید ما هم در پى شما بیائیم، آنها مى‏خواهند کلام خدا را تغییر دهند؛ بگو: «هرگز نباید بدنبال ما بیایید؛ این گونه خداوند از قبل گفته است!»آنها به زودى مى‏گویند: «شما نسبت به ما حسد مى‏ورزید!» ولى آنها جز اندکى نمى‏فهمند! (۱۵)به متخلّفان از اعراب بگو: «بزودى از شما دعوت مى‏شود که بسوى قومى نیرومند و جنگجو بروید و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند؛ اگر اطاعت کنید، خداوند پاداش نیکى به شما مى‏دهد؛ و اگر سرپیچى نمایید -همان گونه که در گذشته نیز سرپیچى کردید- شما را با عذاب دردناکى کیفر مى‏دهد!»(۱۶)
در این آیه خبر از یک آینده‏اى دیگر مى‏دهد، و آن این است که مؤمنین به زودى جنگى مى‏کنند که در آن جنگ فتح نصیبشان مى‏شود، و غنیمت‏هایى عائدشان مى‏گردد، آن وقت آنهایى که تخلف کردند پشیمان شده درخواست مى‏کنند اجازه دهند به دنبالش به صحنه جنگ آیند تا از غنیمت بهره‏مند شوند. و این جنگ جنگ خیبر است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و مؤمنین از آنجا گذشتند و آن را فتح نموده غنیمت‏هایى گرفتند. خداى تعالى آن غنائم را به کسانى اختصاص داد که در سفر حدیبیه با او بودند، و غیر آنان را شرکت نداد. معناى آیه این است که: شما به زودى روانه جنگى مى‏شوید که در آن غنیمت‏هایى به دست خواهید آورد، آن وقت این متخلفین خواهند گفت: بگذارید ما هم به شما بپیوندیم.” یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ"- بعضى گفته‏اند: مراد از این کلام خدا که” مى‏خواهند تبدیلش کنند” همان وعده‏اى است که خدا به اهل حدیبیه داد که به زودى‏غنیمت‏هاى خیبر را بعد از فتح خیبر به آنان اختصاص مى‏دهد که به زودى داستانش در تفسیر آیه” وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَهً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ” خواهد آمد. و خدا در این آیه با جمله” إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها” به همان داستان اشاره دارد.” قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ"- در این آیه به رسول گرامى خود مى‏فرماید:ایشان را نگذار دنبالت بیایند. و در پاسخ جمله” ذرونا” بگو” لن تتبعونا". [مقصود از اینکه در باره متخلفانى که در خواستشان در مورد پیوستن به مجاهدان براى غنیمت گرفتن رد شد فرمود: جز اندکى نمى‏فهمند]” فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا"- یعنى متخلفین بعد از اینکه این درخواستشان که به دنبال آنها حرکت کنند پذیرفته نشود خواهند گفت: شما به ما حسد مى‏ورزید. و در جمله” بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا"، پاسخى است از اینکه گفتند شما به ما حسد مى‏ورزید، ولى این جواب را صریحا متوجه خود آنان نکرد و نفرمود:” بل لا تکادون تفقهون …"، شما حرف به خرجتان نمى‏رود، بلکه فرمود ایشان حرف به خرجشان نمى‏رود، و این بدان جهت بوده که حرف به خرجشان نمى‏رفته، و در مقامى که قرآن ادعاء مى‏کند که آنها چنین هستند، دیگر معنا ندارد روى سخن را به خود آنان کند، لذا خطاب را متوجه رسول خدا کرد و فرمود:” بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا". دلیل نفهمیشان این است که این گفتارشان” شما با ما حسادت مى‏ورزید” اصلا ربطى به کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ندارد و آن جناب از غیب خبرشان داده بود که خدا از پیش اینچنین خبر داده که شما هرگز ما را پیروى نمى‏کنید، و آنها در پاسخ گفته‏اند اولا شما نمى‏گذارید ما پیرویتان کنیم و این معنا از ناحیه خدا نیست. و ثانیا جلوگیریتان از شرکت ما در غنائم براى این است که مى‏خواهید غنائم را خودتان به تنهایى بخورید و به ما ندهید. این پاسخ کلام کسى است که نه ایمان دارد و نه عقل. کسى که اینقدر قدرت تشخیص ندارد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم معصوم است و در هیچ امرى داخل و خارج نمى‏شود مگر به امر خدا، اگر بخواهیم حمل به صحت کنیم حد اقل این است که بگوییم مردمانى ساده و کم فهم بوده‏اند، که با ادعاى اسلام و ایمان این طور با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سخن گفته‏اند.از اینجا معلوم مى‏شود که مراد از” نفهمیدنشان مگر اندک” بسیط بودن عقل و ضعف فهم آنان است، که سخن اشخاص را آن طور که باید درک نمى‏کنند، نه اینکه بعضى از قسمتهاى کلام را مى‏فهمند و بعضى را نمى‏فهمند و آنچه مى‏فهمند کمتر و آنچه را نمى‏فهمند بیشتر است. و نه اینکه اقلیتى از آنان مى‏فهمند و اکثریتى نمى‏فهمند، کما اینکه بعضى مفسرین این طور معنا کرده‏اند.” قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ” ……خداى سبحان کلام خود را با وعده و وعید خاتمه مى‏دهد. وعده در مقابل اطاعت، و وعید در مقابل معصیت. مى‏فرماید:” فَإِنْ تُطِیعُوا” اگر اطاعت کنید و براى قتال بیرون شوید” یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً” خدا اجر نیکى به شما مى‏دهد” وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا” و اگر روى بگردانید و نافرمانى کنید و خارج نشوید” کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ” همانطورى که بار قبلى رو گرداندید، و در سفر حدیبیه خارج نشدید، آن وقت” یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً” خدا در دنیا- به طورى که از ظاهر مقام استفاده مى‏شود- و یا هم در دنیا و هم در آخرت شما را به عذابى الیم و دردناک معذب مى‏کند.( طباطبایی،۱۳۷۴، ج۱۸، ۴۱۸تا۴۲۱)
الف - ۲ - ۱ - ۳ ) سوره مائده –آیه ۶۷ : یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ.
اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده‏اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى‏دارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى‏کند.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسند : خطرى که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم از آن نگران بوده خطر جانى نبوده بلکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از خطر اضمحلال دین بیمناک بوده است‏؟
گفتیم رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم خطرات محتملى در تبلیغ این حکم پیش بینى مى‏کند لیکن این خطر خطر جانى براى شخص آن جناب نیست، زیرا آن جناب از اینکه جان شریف خود را در راه رضاى خدا قربان کند دریغ نداشت، آرى او أجل از این است که حتى براى کوچکترین اوامر الهى از خون خود بخل ورزد.
این تکلیف تکلیفى بوده حائز کمال اهمیت و رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم در ابلاغ آن از ناحیه مسلمین اندیشناک بوده است نه از ناحیه کفار و مشرکین.
این مطلب بخوبى از آیه استفاده مى‏شود، و آیه کشف مى‏کند آن حکم، حکمى است که مایه تمامیت دین و استقرار آنست، حکمى است که انتظار مى‏رود مردم علیه آن قیام کنند، و در نتیجه ورق را برگردانیده و آنچه را که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم از بنیان دین بنا کرده منهدم و متلاشى سازند، و نیز کشف مى‏کند از اینکه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم هم این معنا را تفرس مى‏کرده و از آن اندیشناک بوده، و لذا در انتظار فرصتى مناسب و محیطى آرام، امروز و فردا مى‏کرده که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمین هم آن را بپذیرند. در چنین موقعى این آیه نازل شده است، و دستور فورى و اکید به تبلیغ آن حکم داده است. باید دانست که این انتظار از ناحیه مشرکین و بت‏پرستان عرب و سایر کفار نمى‏رفته، بلکه از ناحیه مسلمین بوده زیرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثى کردن زحمات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم وقتى از ناحیه کفار متصور است که دعوت اسلامى منتشر نشده باشد، اما پس از انتشار اگر انقلابى فرض شود جز بدست مسلمین تصور ندارد، و کارشکنى‏ها و صحنه سازیهایى که از طرف کفار تصور دارد همان افتراءاتى است که قرآن کریم از اول بعثت تا کنون از آنان نقل کرده، که گاهى دیوانه‏اش خوانده مى‏گفتند:” مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ” «سوره دخان آیه ۹»” إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ” « سوره نحل آیه ۱۰۳» و گاه شاعرش نامیده و مى‏گفتند:” شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ” « سوره طور آیه ۳۰ » و گاه ساحرش دانسته و مى‏گفتند:” ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ” « سوره ذاریات آیه ۵۲٫»،” إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً” « سوره اسراء آیه ۴۷» و یا قرآنش را از حرفهاى کهنه و قدیمى خوانده و مى‏گفتند:” إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ” « سوره مدثر آیه ۲۴»و امثال اینها از مزخرفاتى که در باره آن جناب گفتند و باعث وهن و سستى ارکان دین هم نشد، براى اینکه جواب همه این افتراءات یک کلمه است، و آن اینست که از این حرفها بر مى‏آید صاحبان این افتراءات نسبت به دین اسلام متزلزلند، و هنوز حق بر ایشان روشن نشده و در باره اسلام و حقانیت آن استقامتى کسب نکرده‏اند.این افتراءات و تهمت‏ها مختص به اسلام و پیغمبر عزیزش نبوده، تا رسول خدا از تفرس و بو بردن وقوع آن مضطرب شود، چه سایر انبیاء و مرسلین علیهم السلام هم در این گونه ابتلاآت و رو برو شدن با این گونه گرفتاریها از ناحیه امت خود با آن جناب شریک بوده‏اند، کما اینکه خداى متعال در قرآن کریم اینگونه گرفتاریها را نسبت به حضرت نوح و انبیاى بعد از نوح علیه السلام سراغ میدهد، پس خطر محتمل را نمى‏توان از قبیل گرفتاریها و افتراءات کفار در اوایل بعثت دانست، بلکه خطرى اگر بوده (و مسلما هم بوده) امرى بوده که از جهت کیفیت و زمان با آن گرفتاریها منطبق نمى‏شود، و وقوعش جز در بعد از هجرت و پاى گرفتن دین در مجتمع اسلامى تصور ندارد.آرى مجتمع آن روز مسلمین طورى بوده که میتوان آن را به یک معجون تشبیه کرد، چه‏جامعه آن روز مسلمین مخلوط بوده از یک عده مردان صالح و مسلمانان حقیقى و یک عده قابل ملاحظه از منافقین که بظاهر در سلک مسلمین درآمده بودند، و یک عده هم از مردمان بیمار دل و ساده لوح که هر حرفى را از هر کسى باور مى‏کردند و قرآن کریم هم بر این چند جور مردم آن روز اشاره صریح دارد، و به شهادت آیات زیادى از قرآن که تفسیر آن در مجلدات قبلى این کتاب گذشت، ایشان در عین اینکه به ظاهر و یا واقعا ایمان آورده بودند رفتارشان با رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم رفتار رعیت با شاه بوده، و همچنین احکام دینى را هم به نظر قانونى از قوانین ملى و قومى مى‏نگریسته‏اند، بنا بر این ممکن بوده که تبلیغ بعضى از احکام، مردم را به این توهم گرفتار کند (العیاذ باللَّه) که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم این حکم را از پیش خود و به نفع خود تشریع کرده، و خلاصه از تشریع این حکم سودى عاید آن جناب مى‏شود، این توهم باعث این مى‏شود که مردم به این فکر بیفتند که راستى نکند این شخص پادشاهى باشد که براى موفقیت خود خویشتن را پیامبر قلمداد کرده، و این احکام هم که به اسم دین مقرر نموده همان قوانینى باشد که در هر مملکت و حکومتى به انحاى مختلف اجراء مى‏گردد.
علت نگرانى رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم) از ابلاغ آنچه بدان مامور شده است‏
پر واضح است که اگر چنین توهم و شبهه در بین مردم پاى گیرد و در دلهایشان جاگیر شود تا چه اندازه در فساد و از بین بردن دین تاثیر دارد، و هیچ نیرو و هیچ فکر و تدبیرى نمى‏تواند آن اثر سوء را متوجه سازد، پس غیر این نیست که این حکمى که در آیه مورد بحث رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم مامور به تبلیغ آن شده حکمى است که تبلیغ آن مردم را به این توهم مى‏اندازد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم این مطلب را از پیش خود مى‏گوید، و مصلحت عموم و نفع شان در آن رعایت نشده است، نظیر داستان زید و تعدد زوجات رسول و اختصاص خمس غنیمت به رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم و امثال این احکام اختصاصى، با این تفاوت که سایر احکام اختصاصى چون مساسى با عامه مسلمین ندارد یعنى نفعى از آنها سلب نمى‏کند و ضررى به آنها نمى‏رساند از این جهت طبعا باعث ایجاد آن شبهه در دلها نمى‏شود.
مثلا داستان ازدواج رسول خداى صلی الله علیه وآله وسلم با همسر زید- پسر خوانده خود- تنها حکمى مخصوص به خود آن جناب نبوده، گر چه ممکن است توهم شود که این هم به منظور انتفاع شخص رسول اللَّه (ص) تشریع شده است، لیکن چون این حکم عمومى اعلام شده است و عموم مسلمین مى‏توانند با زن پسر خوانده‏هاى خود ازدواج کنند، از این رو خیلى به ذوق نمى‏زند، و در داستان ازدواج بیش از چهار همسر دائمى، گر چه حکمى است مخصوص به رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم لیکن باز هم باعث تقویت آن شبهه در دلها نمى‏گردد، زیرا بفرض اینکه (العیاذ باللَّه) رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم این حکم را از روی هواى نفسانى و بدون دستور خداوند مقرر کرده باشد چون هیچ مانعى براى آن جناب بنظر نمى‏رسد که این حکم را توسعه دهد و هیچ فرضى تصور نمى‏رود که از این توسعه مضایقه نماید، از این رو باز هم به ذوقها نمى‏زند، مخصوصا رسول اللهى که سیره و رفتارش در ایثار بنفس بر مسلمان و کافر معلوم و معروف است، رسول اللهى که مردم را در آنچه خداوند از مال و چیزهاى دیگر روزى فرموده بر خود مقدم مى‏دارد، چگونه ممکن است مردم را محدود و محکوم کند به اینکه بیش از چهار همسر دائمى اختیار نکنند و لیکن خود تا ۹ نفر اختیار کند؟! پس جاى هیچ تردیدى نیست که اجراى این حکم نسبت به خصوص خود از ناحیه خداوند بوده نه از روى هوا آن امر مهم و خطیرى که پیامبر (ص) مامور به ابلاغ آن شده است” ولایت” و جانشینى امیر المؤمنین علیه السلام است‏.از اینجا و از همه آنچه تا کنون گفته شد بخوبى استفاده مى‏شود که در آیه شریفه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم مامور به تبلیغ حکمى شده که تبلیغ و اجراى آن مردم را به این شبهه دچار مى‏کند که نکند رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم این حرف را بنفع خود مى‏زند، چون جاى چنین توهمى بوده که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم از اظهار آن اندیشناک بوده، از همین جهت بوده که خداوند امر اکید فرمود که بدون هیچ ترسى آن را تبلیغ کند، و او را وعده داد که اگر مخالفین در صدد مخالفت بر آیند آنها را هدایت نکند، و این مطلب روایاتى را که هم از طرق عامه و هم از طرق امامیه وارد شده است تایید مى‏کند، چون مضمون آن روایات اینست که آیه شریفه در باره ولایت على علیه السلام نازل شده، و خداوند رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را مامور به تبلیغ آن نموده، و آن جناب از این عمل بیمناک بوده که مبادا مردم خیال کنند وى از پیش خود پسر عم خود را جانشین خود قرار داده است، و به همین ملاحظه انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تاخیر انداخت تا اینکه این آیه نازل شد، ناچار در غدیر خم آن را عملى کرد.( طباطبایی،۱۳۷۴، ج‏۶ ،۶۲تا ۶۹ )
الف - ۲ - ۱ - ۴) سوره احزاب - آیه ۳۷ : وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً. (به خاطر بیاور) زمانى را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى [به فرزند خوانده‏ات «زید»] مى‏گفتى: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار مى‏کردى)؛ و در دل چیزى را پنهان مى‏داشتى که خداوند آن را آشکار مى‏کند؛ و از مردم مى‏ترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى! هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هایشان -هنگامى که طلاق گیرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود). در تفسیر نمونه ذیل این آیه آمده است : از بعضى از روایات اسلامى به دست مى‏آید که پیامبر ص به هر حال این تصمیم را به فرمان خدا گرفته بود، و در قسمت بعد آیه نیز قرینه‏اى بر این معنى وجود دارد.بنا بر این این مساله، یک مساله اخلاقى و انسانى بود و نیز وسیله مؤثرى براى شکستن دو سنت غلط جاهلى (ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، و ازدواج با همسر مطلقه یک غلام و برده آزاد شده).مسلم است که پیامبر ص نباید در این مسائل از مردم بترسد و از جوسازیها و سم‏پاشیها واهمه‏اى به خود راه دهد، ولى به هر حال طبیعى است که انسان در این گونه موارد به خصوص که پاى مسائل مربوط انتخاب همسر در کار بوده باشد، گرفتار ترس و وحشتى مى‏شود، به خصوص اینکه ممکن بود این گفتگوها و جنجالها در روند پیشرفت هدف مقدس او و گسترش اسلام اثر بگذارد، و افراد ضعیف الایمان را تحت تاثیر قرار دهد و شک و تردید در دل آنها ایجاد کند.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۱۷ص۳۲۰)در ادامه درباره علت این ترس ونوع اطاعت پذیری مسبمین آمده است:
بدون شک استقلال فکرى و روحى انسان اجازه نمى‏دهد که بى قید و شرط تسلیم کسى شود، چرا که او هم انسانى است مثل خودش، و ممکن است در مسائلى اشتباهاتى داشته باشد.اما هنگامى که مساله به خداوند عالم و حکیم و پیامبرى که از او سخن مى‏گوید و به فرمان او گام بر مى‏دارد مى‏رسد تسلیم مطلق نبودن دلیل بر گمراهى است، چرا که فرمانش کمترین خطا و اشتباهى ندارد. از این گذشته فرمان او حافظ منافع خود انسان است، و چیزى نیست که به ذات پاک خدا برگردد ، آیا ممکن است هیچ انسان عاقلى با تشخیص این حقیقت مصالح خود را زیر پا بگذارد؟از همه اینها گذشته ما از آن او هستیم، و هر چه داریم از او است، و جز تسلیم در برابر او کارى نمى‏توانیم داشته باشیم.لذا در سراسر قرآن آیات فراوانى دیده مى‏شود که به این مساله اشاره مى‏کند:گاه مى‏گوید: پیروان واقعى انبیا کسانى هستند که در برابر حکم خدا و رسولش مى‏گویند شنیدیم و اطاعت کردیم” إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ” (نور- ۵۱).گاه مى‏گوید:” سوگند به پروردگارت آنها به حقیقت ایمان نمى‏رسند تا زمانى که تو را در اختلافاتشان حکم سازند، و سپس در دل خود از داورى تو کوچکترین ناراحتى نداشته باشند و کاملا تسلیم شوند” فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً” (نساء- ۶۵) در جاى دیگر مى‏گوید:” چه کسى آئینش بهتر است از آن کس که با تمام وجود خود تسلیم پروردگار شده و نیکوکار است"؟” وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ” (نساء- ۱۲۵).اصولا” اسلام” از ماده” تسلیم” گرفته شده، و به همین حقیقت اشاره مى‏کند، بنا بر این هر انسانى به مقدار تسلیمش در برابر حق از روح اسلام برخوردار است.مردم در این زمینه چند گروهند: گروهى تنها در مواردى تسلیم فرمان حقند که با منافعشان تطبیق کند، اینها در حقیقت مشرکانى هستند که نام” مسلم” بر خود گذارده‏اند، و کارشان تجزیه احکام الهى به مصداق” نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ” است حتى در آنجا که ایمان مى‏آورند در حقیقت به منافعشان ایمان آورده‏اند نه به حکم خدا!گروه دیگرى آنها هستند که اراده و خواستشان تحت الشعاع اراده و خواست خدا است، و به هنگام تضاد منافع زود گذرشان با فرمان حق از آن چشم مى‏پوشند و تسلیم فرمان خدا مى‏شوند، اینها مؤمنان و مسلمانان راستینند.گروه سومى از این هم برترند، و اصولا جز آنچه خدا اراده کند اراده‏اى ندارند، و جز آنچه او مى‏خواهد خواسته‏اى در دل آنها نیست، آنها به جایى رسیده‏اند که فقط چیزى را دوست مى‏دارند که او دوست دارد، و از چیزى متنفرند که او نمى‏خواهد.اینها خاصان و مخلصان و مقربان درگاه او هستند که تمام وجودشان به رنگ توحید در آمده و غرق محبت و محو جمال اویند.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۱۷، ۳۲۸و۳۲۹)
الف - ۲ - ۱ - ۵ )سوره النساء (۴): آیه ۶۵ : فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیما
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود مگر اینکه تو را در اختلافات خود به داورى طلبند، و سپس در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى نکنند، و کاملا تسلیم باشند.
در تفسیر نمونه ذیل این آیه آمده است: زبیر بن عوام که از مهاجران بود با یکى از انصار (مسلمانان مدینه) بر سر آبیارى نخلستانهاى خود که در کنار هم قرار داشتند، اختلافى پیدا کرده بودند، هر دو براى حل اختلاف خدمت پیامبر ص رسیدند، از آنجا که باغستان زبیر در قسمت بالاى نهر و باغستان انصارى در قسمت پائین نهر قرار داشت پیامبر ص به زبیر دستور داد که اول او باغهایش را آبیارى کند و بعد مسلمان انصارى (و این مطابق همان سنتى بود که در باغهاى مجاور هم جریان داشت) اما این مرد انصارى به ظاهر مسلمان از داورى عادلانه پیامبر ص ناراحت شد و گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر، عمه‏زاده تو است؟! پیامبر ص از این سخن بسیار ناراحت شد به حدى که رنگ رخسار او دگرگون گردید، در این موقع آیه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد. در بعضى از تفاسیر اسلامى شان نزولهاى دیگرى ذکر شده که کم و بیش با شان نزول فوق شباهت دارد (تفسیر تبیان، و طبرسى، و المنار).گرچه شان نزول خاصى در بالا براى آیه فوق نقل شد ولى همانطور که بارها گفته‏ایم شان نزولهاى خاص هیچگاه با عمومیت مفهوم آیه منافات ندارد، و به همین دلیل این آیه مى‏تواند مکمل بحث آیات قبل نیز بوده باشد.در این آیه خداوند سوگند یاد کرده که افراد، ایمان واقعى در صورتى خواهند داشت که پیامبر ص را در اختلافات خود به داورى بطلبند و به بیگانگان مراجعه ننمایند (فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ) سپس مى‏فرماید:” نه فقط به داورى را به نزد تو آورند بلکه هنگامى که تو در میان آنها حکمى کردى، خواه به سود آنها باشد یا به زیان آنها، علاوه بر اینکه اعتراض نکنند در دل خود نیز احساس ناراحتى ننمایند و کاملا تسلیم باشند” (ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً).گرچه ناراحتى درونى از قضاوتهایى که احیانا به زیان انسان است غالبا اختیارى نیست، ولى با تربیتهاى اخلاقى و پرورش روح تسلیم در برابر حق و عدالت و توجه به موقعیت واقعى پیامبر ص حالتى در انسان پیدا مى‏شود که هیچگاه از داورى پیامبر ص و حتى دانشمندانى که جانشینان او هستند هرگز ناراحت نخواهدشد، و به هر حال مسلمانان واقعى موظفند روح تسلیم در برابر حق را در خود پرورش دهند.در آیه فوق نشانه‏هاى ایمان واقعى و راسخ در سه مرحله بیان شده است:
۱- در تمامى موارد اختلاف خواه بزرگ باشد یا کوچک، به قضاوت و داورى پیامبر ص که از حکم الهى سرچشمه مى‏گیرد مراجعه کنند، نه به طاغوت و داوران باطل.
۲- هیچگاه در برابر قضاوتها و فرمانهاى پیامبر ص که همان فرمان خدا است حتى در دل خود احساس ناراحتى نکنند، و به داورى‏ها و احکام او بدبین نباشند.
۳- در مقام عمل نیز آن را دقیقا اجرا کنند و به طور کامل تسلیم حق باشند.
روشن است قبول یک مکتب و فرمانهاى آن در مواردى که به سود انسان تمام مى‏شود دلیل بر ایمان به آن مکتب نیست بلکه آنجا که ظاهرا به زیان انسان است اما در واقع مطابق با حق و عدالت است اگر پذیرفته شود، نشانه ایمان است.در حدیثى که از امام صادق ع در کتاب کافى در تفسیر این آیه نقل شده چنین مى‏خوانیم:” اگر جمعیتى خدا را بپرستند، نماز را بپا دارند، زکات را بپردازند، روزه ماه رمضان و حج را بجا آورند، ولى نسبت به کارهایى که پیامبر ص انجام داده با سوء ظن بنگرند و یا بگویند: اگر او فلان کار را انجام نداده بود بهتر بود، آنها در حقیقت مؤمنان واقعى نیستند” سپس آیه فوق را امام ع تلاوت فرمود، بعد فرمود:” بر شما باد که در مقابل خدا و حق همیشه تسلیم باشید".از آیه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده مى‏شود:
۱- آیه یکى از دلائل معصوم بودن پیامبر ص است زیرا دستور به تسلیم مطلق از نظر گفتار و کردار در برابر همه فرمانهاى پیامبر ص و حتى تسلیم قلبى در برابر او، نشانه روشنى بر این است که او در احکام و فرمانها و داوریهایش نه اشتباه مى‏کند و نه عمدا چیزى بر خلاف حق مى‏گوید، معصوم از خطاست و هم معصوم از گناه.
۲- آیه فوق هر گونه اجتهاد در مقام نص پیامبر ص و اظهار عقیده را در مواردى که حکم صریح از طرف خدا و پیامبر ص در باره آن رسیده باشد نفى میکند، بنا بر این اگر در تواریخ اسلامى مى‏بینیم که گاهى بعضى از افراد در برابر حکم خدا و پیامبر ص اجتهاد و یا اظهار نظر مى‏کردند و مثلا مى‏گفتند پیامبر چنین گفته و ما چنین مى‏گوئیم، باید قبول کنیم که عمل آنها بر خلاف صریح آیه فوق است.) (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۳، ۴۵۳تا۴۵۶)
الف - ۲ - ۱ -۶) سوره فتح آیه اول : إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم!
در سیره ابن هشام آمده است: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از امضای صلح حدیبه دستور داد شترهاى قربانى را که به همراه آورده بودند در همانجا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آیند.اما این امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود، چرا که بیرون آمدن از احرام بدون انجام مناسک عمره در نظر آنها امکان پذیر نبود، ولى پیغمبر ص شخصا پیشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بیرون آمد، و به‏مسلمانان تفهیم نمود که این استثنایى است در قانون احرام و قربانى که از سوى خداوند قرار داده شده است.مسلمین هنگامى که چنین دیدند تسلیم شدند و دستور پیامبر ص دقیقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدینه کردند، اما کوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینى مى‏نمود، چرا که ظاهر قضیه مجموع این مسافرت یک ناکامى و شکست بود ولى خبر نداشتند که در پشت داستان صلح حدیبیه چه پیروزیهایى براى مسلمانان و آینده اسلام نهفته است، و در همین هنگام بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمى را به پیامبر گرامى اسلام داد (ابن هشام،۱۹۷۶، جلد ۳ ، ۳۲۱تا۳۲۴)
در تفسیرنور الثقلین آمده است: هنگامى که پیامبر از حدیبیه باز مى‏گشت (و سوره فتح نازل شد) یکى از اصحاب عرض کرد: ما هذا الفتح لقد صددنا عن البیت و صد هدینا:” این چه فتحى است که ما را از زیارت خانه خدا باز داشتند و جلوى قربانى ما را گرفتند"؟! پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:بئس الکلام هذا، بل هو اعظم الفتوح، قد رضى المشرکون ان یدفعوکم عن بلادهم بالراع، و یسئلوکم القضیه، و رغبوا الیکم فى الامان و قد رأوا منکم ما کرهوا!: بد سخنى گفتى، بلکه این بزرگترین پیروزى ما بود که مشرکان راضى شدند بدون بر خورد خشونت آمیز شما را از سرزمین خود دور کنند، و به شما پیشنهاد صلح دهند، و با آن همه ناراحتى که قبلا دیده‏اند تمایل به ترک تعرض نشان دادند” (عروسی حویزی،۱۴۱۵، ج ۵ ، ۴۸).
علامه طبا طبایی رحمه الله علیه در یک بحث روایی در تفسیر المیزان در باره این آیه می فرماید:در جریان امضای صلح نامه حدیبیه ……..عمر بن خطاب مى‏گوید: به خدا من از روزى که مسلمان شدم هیچ روزى مثل آن روز به شک نیفتادم، لا جرم نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفته عرضه داشتم: مگر تو پیغمبر نیستى؟ فرمود: چرا هستم. گفتم مگر ما بر حق نیستیم و مگر دشمن ما بر باطل نیست؟ فرمود: چرا همین طور است. گفتم: پس چرا در امر دینمان تن به ذلت دهیم؟ فرمود:من رسول خدایم و با اینکه خدا یاور من است من او را نافرمانى نمى‏کنم. گفتم: مگر تو نبودى که به ما مى‏گفتى به زودى داخل بیت الحرام مى‏شویم و طواف صحیح مى‏کنیم؟فرمود: چرا، ولى آیا گفتم که همین امسال داخل بیت الحرام مى‏شویم؟ گفتم: نه فرمود:حالا هم مى‏گویم که تو داخل مکه مى‏شوى، و طواف هم مى‏کنى. پس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم یک شتر را قربانى کرد (طباطبایی،۱۳۷۴، ج‏۱۸ ، ۴۰۱)
الف - ۲ – ۲ ) جهال : این افراد از سر جهلی که نسبت به امور دارنداعتراض و انتقاد می کنند تا مانع از انحراف حکومت اسلامی از جریان صحیح اسلام ناب شوند اما از آنجا که جاهلند هم درمورد تشخیص راه صحیح جریان اسلام ناب و هم در تشخیص انحراف احتمالی صورت گرفته دچار اشتباه می شوند :
الف - ۲ – ۲ - ۱ ) سوره بقره- آیه ۱۵۸ : إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ.
«صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانه‏هاى) خداست! بنابراین، کسانى که حجِ خانه خدا و یا عمره انجام مى‏دهند، مانعى نیست که بر آن دو طواف کنند؛ (و سعىِ صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بى‏رویّه مشرکان، که بتهایى بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیّت این دو مکان مقدّس نمى‏کاهد!) و کسى که فرمان خدا را در انجام کارهاى نیک اطاعت کند، خداوند (در برابر عمل او) شکرگزار، و (از افعال وى) آگاه است‏.
در عصر جاهلیّت، مشرکان در بالاى کوه صفا، بتى بنام «اساف» و بر کوه مروه، بت دیگرى بنام «نائله» نصب کرده بودند و به هنگام سعى، آن دو بت را به عنوان تبرّک، با دست مسح مى‏کردند. مسلمانان به همین جهت از سعى میان صفا ومروه کراهت داشته وفکر مى‏کردند با توجّه به سابقه قرار داشتن بت بر بالاى دو کوه، نباید سعى کنند. آیه فوق نازل شد که صفا و مروه از شعائر الهى است و اگر مردم نادان آنها را آلوده کرده‏اند، دلیل بر این نیست که مسلمانان آن را رها کنند. (طوسی،۱۴۳۰، ج ۱ ، ۴۴)
الف - ۲ – ۲ - ۲ ) سوره بقره-آیات ۱۶۸و۱۶۹ : یا أَیُّهَا النّاسُ کُلُوا مِمّا فِی الاَْرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ(۱۶۸)إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُون(۱۶۹)
اى مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست! (۱۶۸)او شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان مى‏دهد؛ (و نیز دستور مى‏دهد) آنچه را که نمى‏دانید، به خدا نسبت دهید. (۱۶۹)
مراد از پیروى خطوات شیطان این است که بنده خدا بچیزى تعبد کند و آن را عبادت و اطاعت خدا قرار دهد که خداى تعالى هیچ اجازه‏اى در خصوص آن نداده باشد، چون خداى تعالى هیچ مشى و روشى را منع نکرده، مگر آن روشى را که آدمى در رفتن بر طبق آن پاى خود بجاى پاى شیطان بگذارد و راه رفتن خود را مطابق راه رفتن شیطان کند، در اینصورت است که روش او پیروى گامهاى شیطان میشود.از اینجا این نکته بدست مى‏آید: که عموم تعلیل یعنى جمله (بخاطر اینکه او تنها شما را به سوء و فحشاء و سخن بدون علم امر مى‏کند)، هر چند که عمل به غیر علم را مانند ترک و امتناع بدون علم شامل میشود و لیکن در خطاب آیه مورد نظر نیست، چون پیروى گامهاى شیطان نیست، هر چند که پیروى شیطان هست.(إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ)، سوء و فحشاء در انجام عمل مصداق پیدا مى‏کند، در مقابل آن دو، قول بدون علم است که مربوط به زبان است و از این مى‏فهمیم که دعوت شیطان منحصر است در دعوت به عملى که یا سوء است و یا فحشاء و در دعوت بگفتن سخن بدون علم و دلیل. (طباطبایی،۱۳۷۴، ج‏۱،۶۳۴)
اما راهى که قرآن کریم در این باره پیموده این است که دستور داده آنچه را که خدا (یعنى مبدأ هستى عالم و هستى انسانها) نازل کرده پیروى نمایند، و از اینکه بدون مدرک و علم سخنى بگویند اجتناب ورزند، این در مرحله اعتقاد و نظر، و اما در مرحله عمل دستور داده هر کارى که مى‏کنند به منظور بدست آوردن پاداشى بکنند که نزد خدا برایشان آماده شده، حال اگر آنچه مى‏کنند مطابق میلشان و شهوتشان هم باشد، هم به سعادت دنیا رسیده‏اند و هم به سعادت آخرت و اگر مطابق میلشان نباشد و بلکه مایه محرومیت از مشیتهایشان باشد، نزد خدا پاداشى عظیم دارند، و آنچه نزد خداست بهتر و باقى‏تر است. (طباطبایی،پیشین،۶۴۱)
اسلام، همواره مردم را به بهره‏بردن از نعمت‏هاى پاک وحلالِ خداوند، سفارش نموده و باهرگونه رهبانیّت و زهد بى‏جا مبارزه مى‏نماید. لذا هم خوردنى‏هاى ناسالم را از شیطان مى‏داند؛ «إِنَّمَا الْخَمْرُ … رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» و هم نخوردن نابجا را گام شیطان مى‏داند؛ «کُلُوا … وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ» زیرا در برخى از نقل‏هاى تاریخى آمده است که بعضى از طوائف عرب، قسمتى از زراعت و حیوانات را بدون دلیل برخود حرام کرده بودند و گاهى نیز این تحریم‏ها را به خداوند نسبت مى‏دادند. آیه نازل شد تا رفع ابهام شود.اسلام، به زندگى مادّى انسان توجّه کامل دارد و در رأس آنها نیازهاى غذایى است که در این مورد، دهها آیه و صدها حدیث آمده است. یکى از وظایف انبیا نیز بیان خوردنى‏ها و آشامیدنى‏هاى حلال وحرام براى مردم است.معمولًا قرآن در کنار اجازه مصرف، شرطى را بیان کرده است. مثلًا در اینجا مى‏فرماید:«کُلُوا … حَلالًا طَیِّباً»همچنین مى‏فرماید: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا … وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» بخورید و بیاشامید … ولى در زمین فساد نکنید. در تفسیر برهان از امام صادق علیه السلام نقل شده است که شخصى به نام طارق، تصمیم گرفته بود تا از همسرش جدا شده و زندگى راهبانه‏اى داشته باشد. حضرت فرمود: «ان هذا من خطوات الشیطان» این از گام‏هاى شیطان است.( قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۱ ، ۲۵۵)
الف - ۲ – ۲ - ۳ ) سوره نساء- آیه ۸۴ : فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَى اللّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً.
در راه خدا پیکار کن! تنها مسؤول وظیفه خود هستى! و مؤمنان را (بر این کار،) تشویق نما! امید است خداوند از قدرت کافران جلوگیرى کند (حتى اگر تنها خودت به میدان بروى)! و خداوند قدرتش بیشتر، و مجازاتش دردناکتر است.
در تفسیر” مجمع البیان” و” قرطبى” و” روح المعانى” درباره شان نزول آیه چنین آمده است: هنگامى که ابو سفیان و لشکر قریش پیروزمندانه از میدان احد بازگشتند ابو سفیان با پیامبر ص قرار گذاشت که در موسم بدر صغرى (یعنى بازارى که در ماه ذى القعده در سرزمین بدر تشکیل مى‏شد) بار دیگر رو برو شوند، هنگامى که موعد مقرر فرا رسید، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مسلمانان را دعوت به حرکت به محل مزبور کرد، ولى جمعى از مسلمانان که خاطره تلخ شکست احد را فراموش نکرده بودند شدیدا از حرکت خوددارى مى‏نمودند، آیه فوق نازل شد و پیامبر ص مسلمانان را مجددا دعوت به حرکت کرد، در این موقع تنها هفتاد نفر در رکاب پیغمبر ص در محل مزبور حاضر شدند، ولى ابو سفیان (بر اثر وحشتى که از روبرو شدن با سپاه اسلام داشت از حضور در آنجا خوددارى کرد و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با همراهان سالم به مدینه بازگشتند.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۴، ۳۳)
الف - ۲ – ۲- ۴ ) سوره نساء - آیه ۸۸ : فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ وَ اللّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُریدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً.
چرا درباره منافقین دو دسته شده‏اید؟! (بعضى جنگ با آنها را ممنوع، و بعضى مجاز مى‏دانید.) در حالى که خداوند بخاطر اعمالشان، (افکار) آنها را کاملاً وارونه کرده است! آیا شما مى‏خواهید کسانى را که خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه کرده، هدایت کنید؟! در حالى که هر کس را خداوند گمراه کند، راهى براى او نخواهى یافت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...