|
|
پیش بینی نیازهای مشتری امکان سلب مسئولیت ازفروشندگان بهعنوان مثال قیمت های مقطوع پذیرش پیشنهادات و انتقادها برخورد مناسب و عفت کلام استفاده از از کاربردهای تکنیکی تلفنی هـ) کمک گرفتن از مشتریان قدیمی و ایجاد فضایی برای تبلیغ نوسط مشتریان می تواند از راههای ایجاد شبکه ارتباطی باشد.
و) توجه به خواسته های مشتریانی که جذب نشدند و توضیح در مورد خدمات و محصولات برای مشتری از راههای بازگرداندن مشتریان از دسترفته میباشد. ۲-۲-۲) عملکرد مالی عملکرد مالی به صورت ارزیابی نسبت های مالی شرکت که توسط مدیر بازاریابی بهعمل می آید، مفهوم سازی می شود. در عملکرد مالی دیدگاه حسابداری حاکم است و بیشتر از تئوریهای مالی و حسابداری استفاده میگردد. عملکرد مالی در این تحقیق مشتمل بر مولفههای نرخ بازده دارایی، سهم بازار،رشد فروش میباشد (Chung, 2011: 14) که در ادامه به شرح آن ها پرداخته می شود. ۲-۲-۲-۱) نرخ بازگشت دارایی: بازده دارایی ها نشان دهنده توانایی مدیریت در استفاده کارا از دارایی ها می باشد و بیشتر بر بروی بازدهی بخش عملیات متمرکز است. این معیار در کنار معیار نسبت بدهیها (میزان استفاده بنگاه از اهرم های مالی) نظام دوپونت[۳۰] را تشکیل می دهند. اگر دارائی های اضافی در عملیات به کارگرفته شوند مانند این است که هزینه های عملیاتی افزایش یافته اند. یکی از مزایای مهم فرمول نرخ بازده دارایی ها این است که مدیران را به کنترل دارایی ها عملیاتی وادار می سازد و همواره با کنترل هزینه ها، نرخ سود خالص و حجم فروش، به کنترل دارائی های عملیاتی نیز می پردازند. نسبت بازده دارایی ها حاصل تقسیم سود خالص به کل دارائی های است. رابطه محاسباتی بازده دارائی ها به صورت زیر می باشد (صحت و همکاران، ۱۳۹۰: ۶۲) . سود خالص کل دارائی ها بازده دارییها = عوامل موثر بر نرخ بازده دارایی ها عبارتند از: نوع صنعت، اندازه شرکت، عمر شرکت، نسبت سرمایه به دارایی، نسبت بدهی به دارایی (سجادی و همکاران، ۱۳۸۶: ۱۶). ۲-۲-۲-۲) سهم بازار: بخشی از کل بازار که مؤسسه آن را به خود اختصاص داده و برنامه های بازاریابی خود را در راستای رفع نیازهای آن تهیه ، تنظیم و اجرا می نماید ((Ernst, 2010: 5. انواع سهم بازار شرکتها عبارتند از (Guenzi, 2006: 20): سهم بازار مطلق : عبارتست از سهم بازار یک مؤسسه از کل بازار یعنی تقسیم تعداد فروش محصولات شرکت بر تعداد کل فروش محصولات مشابه داخلی و خارجی در بازار مورد نظر سهم بازار نسبی : عبارتست از سهم بازار مؤسسه نسبت به بزرگترین رقیب خود در بازار که اصطلاحاً رهبر نامیده می شود. برای درک سهم بازار باید انواع بازارها از دیدگاه خرید مشتریان را شناخت. آن ها عبارتند از (Douglas, 2012: 9) : بازار بالقوه : به مجموعه ای از مصرف کنندگان اطلاق می شود که نسبت به محصول خاص از خود علاقه لازم را نشان می دهند بازار موجود : بازاریست که مصرف کنندگان آن دارای ویژگی های زیر می باشند : علاقمندی به کالا یا خدمات مورد نظر داشتن توانایی مالی لازم برای خرید دسترسی به کالا یا خدمات مورد نظر بازار موجود واجد شرایط: بازاریست دارای شرایط بازار موجود به اضافه نداشتن هیچ نوع مانع و محدودیت قانونی، عرفی، هنجاری یا مذهبی جهت دستیابی به کالا بازار هدف: به تمام یا بخشی از بازار موجود واجد شرایط که مؤسسه برای انجام فعالیت های بازاریابی انتخاب می کند، بازار هدف شرکت اطلاق می شود بازار تسخیر شده: به بازاری اطلاق می شود که مصرف کنندگان آن ، کالای شرکت مورد نظر ما و کالاهای مشابه مؤسسات رقیب را خریداری کرده اند. نیازهای کل بازار عدد ثابتی نیست بلکه تابع شرایط خاصی است که برخی از آن عبارتند از (نجمی و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۳): میزان فعالیت بازاریابان (اندازه بازار و هزینه های بازاریابی) وضع عمومی اقتصاد (رونق/ رکود) همچنین عوامل زیر در تعیین سهم بازار بهینه نقش دارند (نجمی و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۳): میزان هزینه های بازاریابی در صد اثر بخشی هزینه های بازاریابی میزان کشش سهم بازار شرکت ها از آنجایی که همه مدیران و مشاوران بازاریابی میدانند، به دست آوردن سهم بازار چه برای شرکت خود و چه برای رقبا کار چندان سادهای نیست و هیچگاه به درستی محاسبه نشده است و گاه با درصد خطای بالایی به دست آمده است، امروزه بسیاری از شرکتهای بینالمللی با برند[۳۱] معتبر به جای محاسبه سهم بازار، به دنبال اندازهگیری دو شاخص به نامهای سهم ذهنی[۳۲] مشتری و سهم قلبی[۳۳] مشتری هستند. سهم ذهنی مشتری در حقیقت اولین برندی است که در آن صنعت خاص به ذهن مشتریان خطور میکند. مثلا هنگامی که از مشتری پرسیده میشود که در زمینه دستمال کاغذی چه برند را میشناسد، وی اولین برندی که بیان میکند همان سهم ذهنی مشتری است. سهم ذهنی مشتری یا توسعه آگاهی مصرفکننده یا عمومیت یافتن یک برند، امروزه یکی از هدفهای اصلی در تبلیغات است. بنابراین سهم ذهنی مشتری به این خاطر اهمیت دارد که ما بتوان فضای ذهنی بیشتری را از مصرفکننده به خود اختصاص داد. نکته دیگری که در سهم ذهنی مشتری حائز اهمیت و به عبارتی نویسندگان از آن به عنوان حد اعلای سهم ذهنی مشتری یاد میکنند، حالتی است که مصرفکنندگان یا مشتریان، آن طبقه از محصول را با یک برند ویژه میشناسند. سهم ذهنی مشتری همچنین میتواند به عنوان ادراکات مثبت از برند که از طریق تحقیقات بازار به دست آمده تعریف شده باشد. در حالی که سهم بازار عرض جایگاه یک شرکت را در بازار اندازهگیری میکند، سهم ذهنی به اندازهگیری عمق آن میپردازد. (نجمی و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۴) روشهای اندازهگیری سهم ذهنی مشتری می تواند به شرح زیر باشد (قنواتی و صمدی، ۱۳۹۱: ۸): وقتی که از مصرفکننده خواسته میشود که اولین برند را که در آن طبقه به طور ناگهانی به ذهنش خطور میکند، نام ببرد. وقتی که به طور ناگهانی مجموعهای برند که تا به حال به ذهن مصرفکننده نرسیده، به وی داده میشود و از وی خواسته میشود که ویژگیهای مثبت یا منفی این برند را در مقایسه با رقبا ذکر کند. برای اینکه بتوان سهم بالایی از ذهن مشتری را دریافت نمود، باید مفهومی با نام سهم صدا[۳۴] را به درستی به کار گرفت. سهم صدا در واقع همان عواملی است که به صورت دیداری و شنیداری در یک لحظه یا به صورت متناوب همه فکر و ذهن مشتری را به خود درگیر میکند که میتواند ناخودآگاه یا خودآگاه باشد. به عنوان مثال تبلیغات اعم از محیطی، مطبوعات، صدا و سیما و دهان به دهان، میتواند یکی از زیرمجموعههای سهم صدا باشد. مثلا نمایش یک برند به طور مداوم در تلویزیون یا مطبوعات یا نمایش لوگو[۳۵]ی آن در بیلبوردها حتی اگر مصرفکننده به دنبال خرید آن محصول نباشد باعث میشود از وجود آن محصول باخبر شود و ناخودآگاه ذهن وی را درگیر میکند. ولی باید توجه داشت اگر سهم ذهنی مشتری را به خود اختصاص داده باشید (یعنی از وجود محصول ما باخبر باشد) ولی به هنگام خرید، محصول دیگری را خریداری کند، باز هم موفق نبودهاید. به عبارتی راه را درست پیمودهاید ولی به انتها نرسیدهاید و تنها بر سر زبآن ها افتادهاید ولی به حاشیه سود[۳۶] مناسبی دست پیدا نکردهاید. برای اینکه سهم قلبی مشتری را به خود اختصاص دهید باید پس از شناخته شدن در اذهان مشتریان یا به عبارتی دیگر تبدیل شدن به یک برند با ابزارهایی همچون دارا بودن کیفیت بالا، داشتن قیمت منصفانه، نصب و آموزش رایگان، تحویل به موقع، شبکه توزیع قوی، گارانتی و غیره به این مهم دست یابید (قنواتی و صمدی، ۱۳۹۱: ۹) . اما سهم قلبی مشتری در واقع یک گام جلوتر از سهم ذهنی مشتری میباشد و عبارت است از آن برند که مصرفکنندگان آن را به دیگر برند ترجیح میدهند و مایل به خریداری آن هستند. این دو مفهوم در راستای برندسازی کاربرد بیشتری دارند؛ در واقع شرکتهای بیشتر به دنبال این هستند که به چه میزان مشتریان آن ها را میشناسند یا به خاطر میآورند و در بازار رقابتی چقدر آن را به دیگر برندها ترجیح میدهند. سهم قلبی مشتری به این امر میپردازد که چگونه مصرفکنندگان میتوانند از نظر احساسی و هیجانی در مقابل منطقی بودن به یک برند پاسخگو باشند. سهم قلبی مشتری در حقیقت یک رابطهای احساسی بین مصرفکنندگان با برند ویژه، خردهفروشان، عمدهفروشان، تیمها، کارآفرینان[۳۷] و ارائهکنندگان خدمات به وجود میآورد. سهم قلبی مشتری معمولاً از طریق دو سوال اندازهگیری میشودکه عبارتند از (Henseler,2009: 277): چگونه میتوان محصولی را به وجود آورد که مصرفکنندگان به آن دسترسی بهتر داشته باشند؟ چگونه میتوان محصولی به وجود آورد که مصرفکنندگان با آن زندگی بهتر و راحتتری داشته باشند؟ در روش ساخت سهم قلبی مشتری باید توجه داشت که اولین قدم، بهکارگیری بازاریابی هیجانی[۳۸] است؛ بازاریابی هیجانی چیزی بیش از یک برنامه جامع تبلیغاتی است. در حیقت بازاریابی هیجانی به حوادث، تجربیات و تعلقات مشتریان میپردازد. بازاریابی هیجانی سعی در برقرار کردن پیوندهای هیجانی و عاطفی با مشتریان دارد. در مرحله بعدی به بازاریابی رضایت پرداخته شده که در اینجا بعد مثبت هیجانی بودن رابطه مدنظر است که این کار را میتوان با کاهش قیمت، بالا بردن کیفیت، شبکه توزیع قوی و تبلیغات انجام داد. در آخرین مرحله به بازاریابی مبتنی بر ارزش ویژه برند پرداخته شده که در حقیقت بالاترین سطح از رضایت با در نظر گرفتن ارزشهای ویژه آن برند برای مشتری است. لازم به یادآوری است که شرکتها زمانی میتوانند سهم قلبی و سهم ذهنی مشتری را به عنوان یک ابزار جهت شناسایی حرکات رقبا به کار گیرند که مراحل بخشبندی، هدفگذاری، جایگاهیای را به خوبی طی کرده باشند؛ یعنی به عبارتی دیگر پس از تقسیمبندی بازار، انتخاب بازار هدف و جایگاهسازی، به دنبال این باشند که مشتریان چقدر آن ها را میشناسند؟ و چقدر آن ها را به دیگر برندها ترجیح میدهند؟ از دیگر موضوعات تحقیقاتی بازار این است که شرکتها میتوانند علاوه بر جایگاه خود در ذهن مشتریان با در نظر گرفتن ترجیحات و سلایق آن ها، جایگاه دیگر شرکتهارا نیز در همان صنعت شناسایی کنند و به زبان سادهتر، رقبای اصلی خود را به ترتیب از ابتدا تا انتها شناسایی کنند و اگر نسبت به رقبای خود در جایگاه نخست قرار گرفتهاند میتوانند از استراتژیهایی همچون توسعه بازار[۳۹] و توسعه محصول[۴۰] برای از دست ندادن جایگاه خود بهره گیرند و اگر در مکآن های دوم، سوم و الی آخر قرار دارند با الگوسازی از رهبر بازار خود و استراتژیهایی همچون تنوعبخشی همگون و ناهمگون و ابزارهایی که در مدل روی سهم ذهنی و سهم قلبی تاثیرگذار نشان داده شده است برای تبدیل شدن به رهبر بازار بهره کامل گیرند. در بعضی مواقع این گونه پیش آمده است که شرکتها هم در سهم ذهنی مشتری و هم در سهم قلبی مشتری رتبه نخست را کسب کنند. بیگمان این شرکتها رهبران بازار در آن صنعت هستند و این همان نقطه ایدهآلی است که شرکتها باید به سوی آن حرکت کنند . (Henseler,2009: 277) ۲-۲-۲-۳) رشد فروش - تعریف فروش به طور گستردهای مورد بحث قرار نگرفته است. انجمن بازاریابی آمریکا[۴۱] فروش را هرگونه فعالیتی میداند که برای ترغیب مشتری به خرید محصول یا سرویس طراحی می شود و می تواند مستقیما به واسطه افراد و یا از طریق تلفن، ایمیل و سایر رسانههای ارتباطی صورت پذیرد. کاتلر[۴۲] فرایند فروش مستقیم برقراری تعامل مستقیم و چهره به چهره با یک یا تعدادی از مشتریان بالقوه میداند که به منظور ارائه و توضیح محصول یا خدمت، پاسخگویی به پرسشها درباره آن و گرفتن سفارش از مشتری باشد. وظیفه واحد فروش، صرف فروش محصول یا خدمات نیست بلکه این واحد، نقش کلیدی را در ایجاد دانش برای سازمان نسبت به مشتریانش و شناخت نیازهای آن ها بازی می کند زیرا فروش، رابط میان مشتری و شرکت است. به علاوه، واحد فروش، اطلاعات هوشمندانه و ارزشمندی را از محیط بازار بهدست می آورد تا سازمان بتواند در مورد پیشرفتهای جدید محیط رقابتی، اقدامات و واکنشهای لازم را اتخاذ کند. همچنین واحد فروش باید تصمیم بگیرد که چقدر از منابع و زمان را به مشتریان احتمالی و یا مشتریان فعلی اختصاص دهد، نیازهای آن ها را ارزیابی کند و ارزش و منافع محصول را برای مشتری بیان کند. لذا داشتن مهارت های ارتباطی و توانمندی در پاسخگویی به سوالات مرتبط با محصول، از الزامات نیروی فروش است. سازمان می تواند با اجرای موفقیت آمیز فعالیتهای فروش، ارتباط ارزشمندی را با مشتریان خود از طریق نیروی فروش برقرار سازد و با افزایش سهم بازار و سود حاصل از فروش، عملکرد کسب وکار خود را ارتقا دهد. در مجموع، واحد فروش و بازاریابی هر دو یک هدف مشترک دارند و آن، افزایش میزان فروش و سودآوری برای سازمان و خلق ارزش افزوده برای مشتریان استKirca, 2009: 26)). در بررسی ارتباط بازاریابی- فروش، یک دسته بندی عمومی از حالتهای مختلف این ارتباط توسط کاتلر و همکارانش در سال ۲۰۰۶ ارائه شد. آن ها چهار سطح از تعامل بین بازاریابی و فروش را مطرح کردند. این سطوح عبارتند از (عرب صالحی و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۳): سطح اول) ارتباط تعریف نشده : در این سطح، گروه های مختلف کاری به صورت کاملا مستقل از هم فعالیتهای خود را انجام می دهند. هیچ اشتراک اطلاعاتی بین واحدهای بازاریابی و فروش وجود ندارد و هر یک در برنامه ریزیهای خود مستقل از دیگری و بدون کمک گرفتن از دیگری عمل می کند. در این سطح در واقع هیچ تعاملی بین دو واحد شکل نمیگیرد و تعامل فقط زمانی بین آن ها به وجود می آید که نیاز به حل یک تعارض وجود داشته باشد. سطح دوم) ارتباط تعریف شده : در آن ساختارها و فرآیندها به طور رسمی مشخص شده اند و قوانین روشن و خط مشی های مشخصی وجود دارد تا جلوی تعارضات و درگیریها گرفته شود. در هر دو واحد، این ذهنیت و جهت گیری وجود دارد که حصارهای مناسب، باعث می شود همسایه های خوبی برای یکدیگر باشند. هر کدام، وظایف خود را به خوبی می شناسند و در مواردی که احتمال منازعه وجود دارد، سعی می کنند به یک زبان مشترک برسند. سطح سوم) ارتباط همسو شده: با بالارفتن رسمی سازی و رسمیت گرایی در ارتباطات بین دو واحد، تعامل بین گروه های مختلف کاری افزایش می یابد و رفته رفته فعالیت های مختلف به سمت اجرای همزمان پیش می روند. تعامل در زمینه برنامه ریزی و برنامه های آموزش بخشی از ارتباط بین دو واحد می شود. جلسات مشاوره بین دو واحد برگزار می شود و کارشناسان بازاریابی و نیروهای فروش در مورد موضوعات مهم با هم گفتگو می کنند. موانع همکاری همچنان وجود دارد اما این موانع بسیار منعطف تر شده اند. سطح چهارم) ارتباط یکپارچه: در این حالت، مرزها از بین میرود. برای رسیدن به این سطح، بازاریابی و فروش بایستی فرآیندها، سیستمها و سنجه های خود را با هم به اشتراک بگذارند. این نوع ارتباط، نمود واقعی کار تیمی و تفکر استراتژیک گروهی است.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-08-13] [ 10:26:00 ب.ظ ]
|
|
۲-۲-۲-۳ برای تقسیمبندی مفهوم سی اس اف، سه دیدگاه کلی به شرح زیر وجود دارد:
الف) در این دیدگاه از عوامل کلیدی موفقیت بهعنوان فاکتورهای موردنیاز برای موفقیت در صنعت یاد میشود ولی این عوامل را عاملی برای مزیت رقابتی در صنعت به شمار نمی آورند. بر طبق این دیدگاه که آقای لافمن[۷۰] در سال ۱۹۹۶ آنرا مطرح ساخته، شرکتهای یک، صنعت برای ماندگاری در آن صنعت، نیازمند توجه به عوامل کلیدی موفقیت میباشند ولی سرمایهگذاری در این عوامل، دلیل و عاملی برای داشتن مزیت رقابتی نسبت به دیگر رقبا بهحساب نمیآید و شرکتها می بایست برای به دستاورد مزیت رقابتی در عوامل و فاکتورهای دیگر سرمایهگذاری نموده و به آنها توجه کنند. ب) اما بر خلاف نظر لافمن عده کثیری از صاحبنظران ازجمله آقای تامپسون و استریکلند[۷۱] در سال ۲۰۰۱ معتقد شدند که شرکتها میتوانند با شناخت و کسب نتایج خوب در عوامل کلیدی موفقیت، برای خود در بین سایر رقبا مزیت رقابتی ایجاد نمایند؛ بنابراین بر طبق این دیدگاه، دارا بودن موقعیت متمایز در یک یا چند مورد از عوامل کلیدی موفقیت یک صنعت نسبت به سایر رقبا، برای یک سازمآنیک فرصت طلایی و استثنایی را جهت به دستاورد مزیت رقابتی ایجاد می نماید. ج) در این میان آقای گیماوات نظر کاملاً مخالفی با نظر صاحبنظران عوامل کلیدی موفقیت دارد. وی معتقد است چیزی به نام عوامل کلیدی موفقیت در یک صنعت وجود نداشته و اعتقاد داشتن به یافتن و سرمایهگذاری بر روی این عوامل، اعتقاد باطل و بیهوده ای هست. درنتیجه هر شرکتی می بایست با توجه به شایستگی ها و منابع خود راهی را برای موفقیت و مزیت رقابتی خود پیدا نماید. میلر در کتاب مدیریت استراتژیک، عوامل کلیدی موفقیت را اینگونه معرفی میکند: هر صنعتی شامل اندکی فاکتور و عوامل هست که عملکرد و نتایج عملکرد سازمان در این عوامل در دستیابی موفقیت آمیز سازمان به مزیت رقابتی و حفظ آن مؤثر هست. این عوامل بیانگر نواحی و بخشهایی هستند که نتیجه خوب سازمان در آن بخشها منجر به موفقیت سازمان در صحنه رقابت گردیده و نتایج ضعیف آن در این بخشها به عملکرد ضعیف سازمان در رقابت منجر خواهد گردید. وی معتقد است که این عوامل در هر سازمان از محیط رقابتی و ملاحظات خاص سازمانی نشایت میگیرند. تامپسون و استریکلند نیز معتقدند که عوامل کلیدی موفقیت در یک صنعت، عواملی هستند که تأثیر زیادی بر توانایی اعضای یک صنعت برای موفقیت در بازار دارند. این عوامل فی نفسه مهم بوده و اعضا آن صنعت باید توجه ویژه به آنها معطوف دارند چراکه این عوامل پیش زمینه و شرط لازم برای موفقیت در یک صنعت میباشند. آنها معتقدند که سازمانها میتوانند از طریق پاسخ به سئولات ذیل این عوامل را شناسایی نمایند:
-
- الف ) بر چه مبنایی مشتریآنیک محصول، از بین نامهای تجاری مختلف، یک نام تجاری ویژه را انتخاب میکنند؟ چه ویژگیهایی از یک کالا برای آنها مهم هست؟
-
- ب) فروشنده یک محصول به چه منابع و توانایی هایی برای موفقیت در بازار نیاز دارد؟
آنها معتقدند بعد از شناسایی، این عوامل را می بایست به اطلاع مدیران سازمان رسانید تا آگاه باشند که چه عواملی برای موفقیت رقابتی سازمان در صنعت مهم بوده و چه مواردی از اهمیت کمتری برخوردار میباشند؛ چراکه عدم شناخت عواملی که برای موفقیت رقابتی بلندمدت سازمان حیاتی و مهم بشمار آیند، باعث ایجاد ریسک و خطر در مسیر استراتژیک سازمان میگردد؛ بنابراین شرکت با شناخت عوامل کلیدی موفقیت میتواند مزیت رقابتی رقابتی را برای خود از طریق قراردادن استراتژیهای خود بر مبنای عوامل کلیدی موفقیت و ایجاد توان برای متمایز بودن از دیگر رقبا در یک یا اکثر این عوامل، ایجاد نماید. بنابراین شرکت زمانی میتواند دارای موقعیت قوی و مناسب در بازار باشد که نیروهای خود را برای بهبود در یک یا تعدادی از این عوامل حیاتی موفقیت بسیج نماید. لذا بهتر بودن با دارای موقعیت متمایز بودن در یک یا چند مورد از این عوامل نسبت به سایر رقبا میتواند برای سازمان فرصت طلایی برای به دستاورد مزیت رقابتی ایجاد نماید. به بیان دیگر آنها معتقدند که عوامل کلیدی موفقیت زیر بنای استراتژی و تلاش سازمانبرای کسب مزیت رقابتی پایدار از طریق برتر بودن دریکی از این عوامل هست. برای هر کسبوکاری تعداد محدودی نواحی حیاتی و کلیدی وجود دارد که اگر شرکتی بتواند در آن نواحی به موفقیت و رضایت دست یابد درنتیجه موفقیت سازمان در عرصه رقابت تأمین و تضمین خواهد شد. وی معتقد است که برای هر کسبوکاری تعداد محدودی از این نواحی وجود دارد که مدیران و شرکتها باید در آن نواحی نتایج رضایت بخشی داشته باشند تا موفقیت و پیشرفت برای سازمان حاصل گردد (نعمتی پور، ۱۳۸۷). موانع فراهم شدن این عوامل، گلوگاه های استراتژیک را تشکیل میدهند و کارکرد اصلی راهکارهای استراتژیک، مرتفع کردن آنهاست. هنگامیکه گلوگاهها مرتفع شوند منافع بالقوه نهفته در فرصت به فعلیت می رسند. (کیانی و غفاریان، ۱۳۸۳) از دیدگاه این نویسنده، فرصتها از طریق منافع بالقوه نهفته در آنها کشف میروند ولی برای دستیابی به این منافع باید از یکسری از این گلوگاهها عبور کرد. گیل وکیل عوامل موفقیت را به سه گروه اصلی تقسیمبندی میکند:
-
- اولین گروه عواملی هستند که فراهم ساختن آنها برای همگان میسر بوده و از پیچیدگی خاصی برخوردار نمیباشند. این گروه از عوامل در استراتژی اهمیتی ندارند، اگرچه می بایستی در برنامهریزی بهدقت موردتوجه قرار گیرند تا در ترکیب با عوامل محدودیت زمان به تنگناها تبدیل نشوند.
-
- گروه دوم عواملی هستند که دستیابی به آنها به نوعی پیچیدگی هایی همراه است ولی عجالتا در سازمان مورد نظر وجود دارد. این عوامل شایستگیهای کلیدی سازمان بشمار میآیند و نقش مهمی در ایجاد مزیت رقابتی و امکان بهکارگیری استراتژی اثربخش ایفا میکنند. شایستگیهای کلیدی، توانمندی سازمان در موضوعات گلوگاهی رقیب است. توانمندی در غیر موضوعات گلوگاهی، شایستگی کلیدی محسوب نمیشوند زیرا دستیابی به آن برای همه امکان پذیر هست.
-
- گروه سوم عواملی هستند که در تحقق منافع نهفته در فرصت، نقش کلیدی داشته و دستیابی به آنها با پیچیدگی هایی همراه است. به این عوامل، عوامل حیاتی موفقیت یا گلوگاه گفته میشود. گلوگاه ها موانع اصلی سازمان در درستیابی به اهداف استراتژیک به شمار میآیند و شناخت آنها از نهایت اهمیت بر خوردار است. لذا هنگامیکه آشکار میروند، گلوگاه ها پدید میآیند، گلوگاه های عوامل حیاتی موفقیت تابع قواعد پارادایم هستند که با تغییر پارادایم تغییر میکنند (کیانی و غفاریان، ۱۳۸۴).
عوامل حیاتی موفقیت که موفقیت و ناکامی شرکتهای فعال در یک صنعت را رقم می زنند و مشخص می سازند، از صنعتی به صنعت دیگر متفاوت میباشند. این عوامل اغلب با یک یا چند عنصر در آمیخته بازاریابی در ارتباط میباشند – محصول (قابلیت خلق و تولید محصولات جدید موفق)، قیمت (یک تولیدکننده کم هزینه بودن)، مکان (موفق به توزیع گسترده محصول شدن) و پیشبرد فروش (روابط قوی با مشتریان بزرگ). یک روش مناسب برای ارزیابی اینکه آیا یک صنعت برای یک شرکت یا یک تیم مدیریت خالص جذاب است یا خیر و همچنین برای تعیین اینکه آیا یک تیم مدیریتی موردپذیرش و مطلوب نظر سرمایه گذاران با دیگر عرضه کنند گان منابع است یا خیر، ارزیابی هماهنگی بین عوامل اساسی موفقیت یک صنعت و حضور آن عوامل در یک شرکت یا نزد تیم مدیریتی پیشنهاد شده است. بنابراین، قبل از تصمیمگیری درباره سرمایهگذاری یا عدم سرمایهگذاری در فعالیتی جدید، بیشتر سرمایه گذاران متهور می خواهند بدانند که آیا مدیران و کارکنان انتخابشده از شایستگیهای لازم برای موفق کردن آن فعالیت جدید بر خور دارند یا خیر. (سی.واکر و دیگران، ۲۰۰۱، ترجمه اعرابی، ۱۳۸۳) ۲-۲-۲-۴ منشأ و منبع اصلی عوامل حیاتی موفقیت عوامل حیاتی موفقیت عموما در حوزه اثرگذاری تخصص مدیران تعریف میشود. در هر سازمان، معمولاً سطوح مختلف از مدیریت وجود دارد که هرسطح مدیریت ممکن است حوزه و محیط عملیاتی متفاوت از سایرین داشته باشد. برای مثال: مدیران اجرایی بیشتر تمرکزشان بر روی محیط خارجی که سازمان در ان در حال رقابت است یباشد، در مقابل مدیران عملیاتی بر روی انچه برای تحقق اهداف داخلی و عملیاتشان ضروری است، تمرکز دارند. به علت وجود چنین تفاوت هایی در حوزه عملکرد، عوامل حیاتتی موفقیت در سازمان از منابع مختلفی برگرفته میشوندکه توجه همزمان به تمام آنها صرف نظر از منبع شان، برای دستیابی به رسالت سازمان ضروری است.(کارالی[۷۲]، ۲۰۰۴). میلر چهار منبع مهم ایجاد کننده عوامل حیاتی موفقیت سازمان را اینگونه تعریف میکند: الف) ویژگیهای صنعت: عوامل کلیدی موفقیت در هر صنعت مختص آن صنعت هست. بهطور مثال عوامل کلیدی سوپرمارکت های زنجیرهای، تنوع محصول، ترفیعات فروش، گردش موجودی و قیمت گذاری هست؛ درحالیکه این عوامل در صنعت خطوط هوایی، اثربخشی و کار آیی در استفاده از سوخت و استفاده از حداکثر فضای داخل هواپیما برای حمل بار و… هست. ب) موقعیت و جایگاه رقابتی شرکت: عوامل کلیدی موفقیت با توجه در یک صنعت باوجود رقبای بزرگ و مسلط به بازار، رقابت میکند بسیار متفاوت از رقبای بزرگ آن خواهد بود چراکه عملکرد شرکتهای بزرگ در این صنعت همواره مشکلات جدید ویژه ای را برای این شرکت ایجاد خواهد کرد که برای این شرکت جنبه حیاتی و کلیدی خواهند داشت. ج) محیط عمومی: تغییر در هر یک از ابعاد ششگانه عمومی میتواند بر ایجاد سی اس اف های آن صنعت و شرکتهای آن مؤثر باشد. بهطور مثال در اوایل ۱۹۳۷ هیچ یک از مدیران شرکتهای امریکایی دسترسی به تأمینکنندگان انرژی را جز عوامل کلیدی موفقیت خود بهحساب نمی آورند ولی بعد از بحران نفت و ایجاداوپک[۷۳] دسترسی به این منبع جز عوامل کلیدی موفقیت شرکتها بشمار میآمد. د) توسعه سازمانی: توسعه های درونسازمانی نیز میتوانند عاملی برای ایجاد سی اس اف های سازمانی باشند. در برخی مواقع سازمانبرای دستیابی به موفقیت های مورد نظر خود می بایست مقدمات و شرایطی را مهیا سازد که تهیه آنها برای سازمان بهطور موقت عامل کلیدی موفقیت به شمار آید(میلر،۲۰۰۳). در این زمینه رواکارت[۷۴] و همکارانش نیز چهار منبع اصلی برای عوامل حیاتی موفقیت معرفی نموده اند:
-
- فاکتورهای صنعتی:در هر صنعتی دسته ای از عوامل حیاتی موفقیت منحصربهفردی وجود دارد که طبیعت آن صنعت، آن را معین میکند. این فاکتور ها بر تمام کارخانه ها و سازمانهایی که در راستای این صنعت وجود دارند اثر میگذارند
-
- استراتژی رقبا، موقعیت صنعتی و محل جغرافیایی: در این گروه دسته ای از عوامل حیاتی موفقیت که مربوط به خود سازمان و رقبای سازان هستند، تعریف میروند. معمولاً عوامل زیادی ازجمله بزرگی سازمان، محل جغرافیایی و موقعیت صنعتی در بازار سازمانی را از یک سازمان دیگر جدا میسازد.
-
- عوامل محیطی: در این گروه آن دسته از عواملی قرار دارند که راجع به محیط کلان، دولت و تاثیرات خارجی و غیره هست.
-
- عوامل زمانی:در این دسته، عواملی قرار دارند که بهطور موقت جزو عوامل حیاتی موفقیت در یک سازمان بهحساب میآیند؛ یعنی درنتیجه یک رویداد غیر عادی، یک عامل میتواند برای مدتزمانی کوتاه، مهم تلقی شود. (روکارت و بولن[۷۵]، ۱۹۸۱).
خلاصه عوامل ذکرشده بهصورت نمودار در شکل زیر نمایش دادهشده است: شکل ۲-۱۵- چهار منبع اصلی برای عوامل حیاتی موفقیت روکارت عوامل صنعتی استراتژی رقبا، موقعیت صنعتی و محل جغرافیایی عوامل محیطی عوامل زمانی انسف نیز نقش مهمی برای عوامل کلیدی موفقیت در تدوین استراتژیهای رقابتی قائل است. وی موفقیت سازمان را ناشی از تطابق توانمندی های درونسازمانی با الزامات محیط سازمان می داند و از این توامندی ها تحت عنوان عوامل کلیدی موفقیت یاد میکند و معتقد است که کلیدی بودن این عوامل توسط محیط و الزامات آن تعیین میگردد. لذا مشخص میشود که وی سازمان را بهعنوان عنوان سر منشأ این عوامل به شمار میآورد. ۲-۲-۲-۵ مزایای استفاده از عوامل حیاتی موفقیت و شناسایی آنها
-
- شناسایی سی اس اف ها کمک میکند تا به موارد اساسی و مهم توجه ویژه شود.
-
- به آسانی قابل کنترل هستند
-
- در برنامهریزی استراتژیک سازمان میتواند به آنها توجه ویژه کرد
-
- شناسایی سی اس اف ها و رتبه بندی آنها، اندازهگیری نتایج سازمان در آن بخشها و اعطای پاداش به عملکرد عالی میتواند منجر به افزایش احتمال موفقیت سازمان در بلندمدت گردد.: (هریس[۷۶]، ۲۰۰۶)
۲-۲-۲-۲-۶ کاربرد عوامل حیاتی موفقیت از زمانی که مفهوم عوامل حیاتی موفقیت ایجاد شد تا به امروز، از این شیوه درزمینهٔ های مختلفی استفاده شده است. روکارت و دانیل بیشتر به برطرف کردن نیازهای اطلاعاتی مدیران اجرایی سازمانها، با بهره گیری از عوامل حیاتی موفقیت تمرکز داشتهاند. گرچه پش از مدتی روکات به مزایای بهرهگیری ازاینروش بهعنوان بخشی از برنامهریزی استراتژیک سیستم های اطلاعاتی پی برد. امروزه از روش عوامل حیاتی موفقیت در بسیارب از متدولوزی ها استفاده میشود. دابینز و دابلی در مطالعه ای که بر روی عوامل حیاتی موفقیت انجام داده اند، برخی زمینه های کاربردی آن را بدین صورت تعیین کردهاند: (هریس، ۲۰۰۶)
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
Fincham,F .(2008). .Marital conflict correlates structure & content .American Psychological Society. 12.10 Johanson. S.M (2008) . The revolution in couple therapy. Journal of Marital & family therapy , 29-348-365 Jouns, E & Davis, k(2008).family system system therapy-publisher John Wiley sons-England Jacubson, M.D (2010).relationship between marital satisfiction- resources and power strategies.sex roles-24-45-56 -Jordan-T-marriage and family –(۱۹۹۹)-journal of Personality and social psychology. vol:53-P:510-566 Gottman . j m. & Silver . N (2009) . The seven principles for Making marriage Work . New York . Three rivers Press Gerad, j .A & Buehler,C.(2008) .Marital conflict Parent –child relations & Youth maladjustment . Family Process. 38(1).405-116. Goldenberg.I.Herbert.T.B.(2000) . Family marital satisfaction & commitment . www. Divorce news .com. Karney-B.R & Bradbury-T.N-(2004)-is the association between attribution and marital states and artifact of negative affectivity. Journal of personality and social psychology.V:66-P:424-473 Kline.G.H,pleasant . N.D,Whiltton,S.W&Markman.H.J(2011). Understanding couple conflict .In A.L vangelisti & D Perlman (Eds) .The Cambridge handbook of personal relationships. ( 445-462) .New York Cambridge University Press Kitzmann.K.M(2010) .Effects of Marital conflict . Journal of Developmental Psychology. Vol 36(1)3-13 Kline, R. B. (2005). Principles and practice of structural equation modeling (۲nd ed.). New York: Guilford Press. Loewen, Kimberly C., Psy.D., Alliant International University, San Diego ,An exploratory study of religious conversion motivated by marriage: Adult attachment style and the marital relationship, 2009 , 143 pages; AAT 3356841 Leahy, R.L. (2001). Overcoming Resistance in Cognitive Therapy. New York: Guilford press. Nordhal, H. M., Holthe, H ., & Shaugum, J. A. (2005). Early maladaptive schemas in pateintes with or without personality disorders- close schema modification predict symptomatic relief. Clinical Psychology and Psychotherapy, ۱۲, ۱۴۲-۱۴۹٫ Lindessi, R. (2010). The characteristics of emotional maturity and marital. Journal of Life science -vol:33.P:27-40 Oulson H.D(2009).the individual-marriage and family. Journal of health and behavior V:46.P:302-321 Riso, L.P., Dutoit, P.L., Stein, D.J. & Young, J.E. (2007). Cognitive Schemas and core belief in Psychological Problems. Washington, DC, USA: American Psychological Association. Sadock,B.J.,Sadock,V.A.(2006).Kaplan&Sadock’S :Synopsis of Psychiatry (۱۰th ed. ) .NY : Lippincott William&Wilkins. Sadock,B.J.,Sadock,V.A.(2003).Kaplan&Sadock’S :Synopsis of Psychiatry (8th ed. ) .NY : Lippincott William&Wilkins. Sidney,J.M.(2012).Textbook of child and adolescent psychiatry(3rd ed.).USA: American Psychiatry Press. Sabourin, s.(2008)marital satisfaction .depression and attribution .Journal of personality and social psychology-v:64.p:142-152 Suls,J.& Bounde ,J. (2010) . Anger anxiety & depression as factors for cardiovascular disease: The problems & implications of overlapping affective dispositions Psychological Bulletin. 134(2).260-300 Tamaren, Karen J., Ph.D., Saint Louis University Factors of Emotional Intelligence associated with marital satisfaction, 2010 , 223 pages; AAT 3397574 Troxel . W.M (2011) ,Marital quality, communal strength ,& physical health. Doctor of Philosophy, University of Pittsburg, 79 pages. 16 -25 Vincent, J. P.,Wises, R. L. & Grey, R. (2006). A Behavioral analysis of problem solving in marriage and stranger dyads. . Journal of Behavioral Therapy, 6,4: 475-487. William.B. (2010).stress hormone change and marital conflict. spouses relative powermakes a diffrence. Journal of marriage and family v: 66.p:595-612 Willson, B & Richard ,T(2008).husbands and wife’s, view of the communication In their marriages. Journal of humanistic education &developments-vol:33ssuell.P:27-IIP.2 char Young, K. S. (2007). Internet Addiction: the emergence of a new clinical disorder: [On- Line] Availabel at http/www.pitt.edu/ksy/apa.htm. Young, J, E., Klosko. J . S & Weishaar M. E(2003). Schema Therapy, A practitioner’s guid. New York : Guilford press. Young, J(2004). Schema Therapy: Conceptual Model. Avalable in: www. Therapist.training.com.au/young.pdf Young, J. E & Brown, G(2001). Young Schema Questionnair : Special Edition. New York: Schema Therapy Institute. Young. J. E. (1999). Cognitive therepy for personality disorders: A Schema- focused approach. Sarasota professional resources exchenge. Inc پیوست رو ش اجرای جلسات طرحواره درمانی بعد از اجرای پیش آزمون و گزینش گروه ازمایش روش طرحواره درمانی در طی ۸ جلسه نیم ساعته ارائه شد ومجددا پس آزمون به عمل آمد. یک گروه کنترل ۱۵ نفری به صورت تصادفی انتخاب شدند که این گروه هیچ درمانی را دریافت نکردند. شرح جلسات: جلسه اول: اشنایی اعضای یک گروه با یکدیگرو معرفی و بیان قوانین حاکم بر جلسات هدف: ایجاد روحیه خودشناسی و خود باوری با توجه به استعدادها و توانایی های فردی و درگیری عاطفی بین ازمونگر و سایر اعضا درابتدا مشاور به عنوان ازمونگر گروه صادقانه خود را معرفی می کند و از تک تک اعضا نیز می خواهد تا خود را معرفی نمایند تا زمینه درگیری عاطفی که جز اصول اولیه طرحواره درمانی است با مراجعین به نحو احسن فراهم آید. سپس ازمونگر گروه به بیان اهمیت مشاوره و اصول حاکم بر جلسات مشاوره گروهی می پردازد. سعی ازمونگر در این جلسه ایجاد رابطه حسنه بین دو طرف است و سعی میشود در این جلسه اعضا احساس کنند که برای اولین بار کسی علاقه مند است تا در جهت بهبود زندگیشان گامی بردارد. در پایان ضمن خلاصه نمودن بحث و جمع بندی توسط ازمونگر ، زمان جلسه بعدی تعیین می شود و به عنوان تکلیف منزل از اعضا خواسته می شود تا نقاط ضعف و قوت خویش را شناسایی کنند.
تکلیف : از دانشجویان متاهل خواسته شد، تعداد دفعات تعارضات ودعواهای زناشویی در هفته اخیر و علت آن را تا جلسه بعدی یادداشت نمایند. جلسه دوم :شناخت حالات خلقی ، فیزیو لوژیکی و هیجانات اهداف : ۱-توانایی آزمودنی ها در شناسایی حالات خلقی ۲-توانایی آزمودنی ها در شناسایی حالات فیزیولوژیک بدن ۳-توانایی آزمودنی ها در شناسایی هیجانات در این جلسه پس از بررسی تکالیف ، به جلب توجه اعضا به رخدادهای درونی و تغییرات فیزیولوژیک بدنشان در حالات مختلف ، تشخیص و طبقه بندی عواطف خود و دیگران به کمک انواع شاخص های مشهود یعنی حالات چهره ، زبان ، بدن پرداخته و سپس از آزمودنی ها خواسته شد ، که مشاهدات خود را در مورد تظاهرات چهره ای و کلامی در موقعیت های ناخوشایند بیان کنند.برای مثال یکی از آزمودنی ها تغییرات فیزیولوژیکی در یک موقعیت ناخوشایند چنین گزارش کرد: خشکی دهان ، به هم ساییدن دندان ها ،افزایش ضربان قلب. سپس به کمک عکس هایی از بدن انسان ، تغییرات فیزیولوژیک (ضربان قلب ،بالا رفتن فشار خون ، انقباض عضلانی و…) و همچنین تغییرات چهره ای مثل غم ، شادی ، خشم ، تعجب ،ترس و غیره به آزمودنی ها نشان داده میشود.بعد از آموزش حالات خلقی ، هیجانات و حالات فیزیولوژیک ، درجه بندی حالات خلقی نیز گفته شد در ادامه جلسه از آزمودنی ها خواسته شد تا حالات خلقی در منزل را که اخیرا تجربه کرده اند به همراه موقعیت یادداشت نمایند. جلسه سوم : درک مسائل خود و پنج جنبه اصلی زندگی اهداف : ۱-هدایت آزمودنی ها در درک مسائل خود و زندگی زناشویی ۲-تشخیص ارتباط فکر با رفتار ، ارتباط فکر با واکنش های جسمانی ، ارتباط فکر با محیط و ارتباط فکر با حالات خلقی
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
گفتمان پهلویسم به دنبال قبضه قدرت و حذف کلیه مخالفان، با برجسته کردن نقاط ضعف گفتمان چپ، جنگ روانی شدیدی را علیه حزب توده به راه انداخت و آن را به اتخاذ مواضع تحریک به شورش، آشوب، اعتصاب، حمایت از تجزیه طلبی، جاسوسی برای شوروی، تشکیل سازمانهای غیر قانونی، ایجاد جمهوری های مستقل در آذربایجان در سال ۱۳۲۵ و طراحی جمهوریهای مشابهی در آینده و تقسیم ایران به شماری دولت کوچک وابسته به شوروی متهم کرد. حتی در مخالفت با مرامنامه حزب، اعلام کرد که این گفتمان الحاد را گسترش میدهد، مذهب را افیون تودهها دانسته و به قرآن کریم و علمای شیعه حمله میکند. در ادامه حزب را دشمن قسم خورده نه تنها سلطنت و مالکیت خصوصی، بلکه ایران و اسلام معرفی نمود (رهبری، ۱۳۸۴ :۲۷۴-۲۷۵).
همان طور که بیشتر بیان کردیم اساسنامه و مرامنامههای یک گفتمان نشان از برجستهسازی دالهای شناور و مرکزی آن دارد که درمراحلی با ایجاد زنجیره همارزی در کنار هم به مفصلبندی دست یافته و تبدیل به هژمون می شوند، اما در مواقعی ممکن است به دلیل عدم انسجام معنایی میان این دالها که در اساس نامه و یا مرامنامه یک حزب نمودار میگردد ، توان تبدیل به هژمونی را نداشته باشد. از همینرو حزب توده نیز نتوانست در چارچوبههای مرامنامه و اساسنامه خویش رفتار کند. ناتوانی تشکیلاتی، ناکارآمدی، سردرگمی تحلیلی، تناقضات فکری و رفتاری، غفلت و اشتباه کاری، وابستگی به شوروی کمترین توضیحی است که میتوان در این برهه از زمان به حزب توده وارد دانست. همکاری تقریباً همه رهبران بازداشت شده با فرمانداری تهران و امضاء تنفر نامهها در زندان که به دستور رهبری حزب صورت گرفت (برهمان، همان: ۴۹). تأثیر منفی در میان هواداران در بیرون داشت. به رغم تصریح فعالان چپ مستقل و ملی به خطاها و خیانتهای توده، باز هم جنبش چپ نتوانست در میان مردم از جایگاه قابل قبول توجهی برخوردار گردد. گرچه تلاشهایی برای احیاء جنبش انجام گرفت، اما این فعالیت جز در سطح برخی روشنفکران جایگاهی نیافت. آنچه در مجموع در رابطه با افول گفتمان چپ طی سالهای ۲۰ تا ۱۳۳۲ گفته شد باید به این نکته اشاره که ؛ در شرایطی که اوضاع سیاسی- اقتصادی کشور گفتمان هژمون در ارتباط با مسائل اجتماعی خصوصاً در توزیع عدالت اجتماعی دچار بیقراری شدند، دال برابری جمعی به عنوان دال مرکزی گفتمان چپ در چنین شرایطی ایجاد شد تا محبوبیت ایجاد نماید و قابلیت دسترسی پیدا کند اما، به تدریج مشخص شد که این دال در مفصل بندی با سایر دال ها از جمله مالکیت اشتراکی معنایی را ایجاد نمود که آن معنا، معنایی مورد انتظار جامعه ایران به عنوان عدالت اجتماعی تأمین کننده نیاز جامعه باشد، نبود بلکه معنایی را ایجاد می کرد که با ارزش های اجتماعی از جمله مالکیت خصوصی و حوزه های دینی ناسازگار بود از همین رو، می توان نتیجهگیری کرد که دالی که در شرایطی خاص و بدو امر به گفتمان قابلیت دسترسی داد با آشکار شدن ابعادش برای اذهان عمومی موجب تزلزل قابلیت اعتبار و مشروعیت آن گردید. علاوه برآن، گفتمان چپ از یک سو با فدا کردن منافع ملی در راه اهداف و آرمان های کمونیسم بین الملل و از سوی دیگر با تأکید بر ابعاد و زوایای ماتریالیستی دیالکتیک تاریخ و فعالیت های ضد مذهبی، از درک آرمان ها و باورهای مذهبی جامعه ایران ناتوان بود، که همین امر ضعف و به حاشیه راندن گفتمان چپ را فراهم نمود. از همین رو، جوانان روشنفکر که در دستیابی به اهداف دچار نوعی سرخوردگی شده بودند، ضمن ناکارآمد خواندن حزب توده به عنوان برترین سوژه گفتمان چپ، با به چالش کشیدن برخی از دالهای این گفتمان از جمله حمایت بی چون و چرا از شوروی، تغییر رویه داده و با مفصل بندی دال های جدیدی سعی نمودند یک نظام معنایی خاص را ارائه دهند، تا منطبق با شرایط داخلی و بین المللی بتوانند ناکامی سوژه سیاسی گفتمان چپ را جبران و در راستای هژمونی آن گام بردارند. در زیر به برخی از آنها اشاره میگردد. سازمان انقلابی حزب توده از جمله سوژههای گفتمان چپ که از حزب توده منشعب گردید، سازمان انقلابی حزب توده میباشد. بعد از سرکوبی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از سوی گفتمان حاکم، جریانات بین المللی و سازشکاری حزب توده، بخشی از جوانان به این نتیجه رسیدند که ادامه همکاری با رهبران حزب، به خاطرمشی سازشکارنه آنان میسر نیست (حسینیان، ۱۳۸۸ :۴۴۸). در این زمان، افکار و «ایدئولوژی مائوئیسم» در میان دانشجویان ایرانی مقیم غرب رشد یافت. که این امر منجر به انشعاب دو تن از رهبران از حزب توده و پیدایش سازمان انقلابی گردید. این گروه موضع خود را در اعتراض به حزب توده بیان نمودند؛ «اعتقاد به اینکه شوروی سوسیال امپریالیست شده است، چین مرکز انقلاب جهانیاست، رهبری حزب توده خائن است و باید با جنگ مسلحانه پیروز شد» (کیانوری، ۱۳۷۱ :۴۲۹) در همان حالی که حکومت کمونیستی شوروی سیاست خارجی خود را بر مبنای همزیستی مسالمتآمیز انجام می داد، مائو شعار انقلاب مستمر در سراسر جهان علیه بقایای امپریالیسم را سر میداد. این بار ایدئولوژی و افکار «مائو» بود که به عنوان سنبل و نشانه در میان جوانان سازمان انقلابی جذابیت پیدا کرده بود (حسینیان، همان :۴۴۸ -۴۴۹). سازمان برای اثبات نظرات خود، اعزام بهمن قشقاوی و پس از آن، ایرج کشکولی به ایران را برای پیوستن به شورش عشایر و ایلات کوچ در استان فارس و گسترش جنگ مسلحانه را در دستور کار قرار داد. همچنین پرویز نیکخواه برای طرح نظریه انتقال رهبری به ایران اعزام شد. نتیجه هردو اقدام با شکست مواجه شد علاوه بر اینکه اعترافات و همکاری نیکخواه با دستگاه موجب بهت همرزمان وی گردید، به زودی سازمان انقلابی نیز دچار انشعاب گردید. سه توده ایی منشعب از توده که به سازمان پیوسته بودند با اخراج از سازمان انقلابی، در دهه ۵۰ «سازمان مارکسیستی طوفان» را به وجود آوردند که بیشتر در خارج از کشور فعال بود(بهروز،۱۳۸۵: ۴۶). بزودی سازمان انقلابی نیز بدون آنکه کاری از پیش ببرد دچار شکست شد و به بن بست رسید. آنها میخواستند تجربه چین را در ایران تکرار کنند بدون آنکه بدانند که دهقانان ایران دست کم در سبز فایل فاقد خصلت انقلابی بودند و اکثر جنبشهای اجتماعی در ایران قرن بیستم، در مناطق شهری متمرکز بودند (بهروز، همان :۹۳). علاوه بر آن، بزرگترین ضربهایی که به این گروه در دهه ۵۰ وارد شد. گسترش رابطه چین با غرب و روابطه حسنه با شاه ایران بود. نیروهای انقلابی که تا این زمان شوروی را سرزنش میکردند و از چین دفاع مینمودند، از این تغییر سیاست چین متحیر شدند. «در نتیجه این سازمان به علت سردگمی در تغییر موضع خود، فقدان رهبری لایق، بیتجربگی و ناآگاهی از مسایل ایران دچار آشفتگی و انشعاب شدند». (حسینیان، ۱۳۸۸ :۴۵۱). سازمان همچنان با همان نظام معنایی حاصل از مفصلبندی دالهای گفتمان چپ به فعالیتش ادامه داد. با این تفاوت که به دلیل عدم توفیق دستیابی به اهداف و هژمونی گفتمان خود در مقابل گفتمان پهلویسم، مشی مسلحانه را جایگزین روش مسالمت آمیز با گفتمان حاکم نمود. سازمان چریکهای فدایی خلق: یکی دیگر از سوژههای فعال گفتمان چپ، سازمان چریک های فدایی خلق می باشد.این سازمان در اواخر دهه ۱۳۴۰ از پیوست دو گروه مارکسیستی جزنی- ظریفی و احمدزاده- پویان تشکیل گردید. ایدئولوژی مارکسیسم– لنینیسم، استقلال از شوروی و سایر کشورهای کمونیستی و سرنگونی گفتمان پهلویسم از طریق همگانی کردن مشی مسلحانه، از جمله اهداف اصلی این گروه بود. (حسینیان، همان: ۴۵۱). سازمان در آغاز به ارائه تحلیلی از تاریخ سیساله (توسط جزنی) ایران و اصلاحات ارضی و وضع طبقه ی کارگر وضعیت سرمایهداری وابسته ، جامعه روستایی ایران و امپریالیسم پرداخت. گروه برای انجام مبارزه مسلحانه نیازمند اسلحه و انتخاب شیوه مخفیانه بود. اما به دلیل بیتجربگی در مبارزه مخفی و به دنبال تماس با عامل نفوذی ساواک در حزب توده یعنی عباس شهریاری در سال ۱۳۴۶ دستگیر شدند. بیژن جزنی در سال ۱۳۵۴ به همراه شش تن دیگر از همبندان در زندان کشته شدند. دیدگاه بیژن جزنی با احمدزاده در مواردی با یکدیگر متفاوت بود. از جمله احمد زاده به تئوری مبارزه مسلحانه و جزنی به تبلیغ مسلحانه اعتقاد داشت. همچنین در مورد امپریالیسم و دیکتاتوری و تقدم و تأخّر آنها اختلاف وجود داشت. شعار جزنی سرنگونی دیکتاتوری و حامیان امپریالیستی آن بود. یعنی ابتدا دیکتاتوری بعد امپریالیسم در حالی که شعار احمدزاده سرنگونی امپریالیسم بود اما هر دو قبول داشتند که اصلاحات ارضی تحولات عمیقی در جامعه به وجود آورده است و آنچه جانشین صورتبندی اجتماعی–اقتصادی پیشین سرمایه داری شده سرمایهداری وابسته است. آنها نظام سرمایه داری وابسته ایران را در پیوند دیکتاتوری دولتی ارزیابی میکردند. جزنی از شکاف میان احزاب شوروی و چین آگاهی داشت و معتقد بود که گفتمان چپ در ایران در این خصوص باید بی طرف باشد. (بهروز، همان منبع: ۱۰۹-۱۱۸) نظرات احمدزاده نیز که معتقد به تئوری مسلحانه بود در مقابل نظریه تبلیغ مسلحانه جزنی بود نیز راه به جایی نبرد. بالاخره این سوژه گفتمان چپ، در عملیات حمله به پاسگاه سیاهکل که مهترین عملیات آنها بود از سوی رژیم شناسایی و دستگیر شدند. «این گروه به سبب تفکر کلیشهایی، عدم ارتباط فرهنگی با مردم، نداشتن پایگاه اجتماعی و وابستگی به اندیشههای وارداتی و بیگانگان نتوانستند در دستیابی به اهداف توفیق یابند. با بروز مشکلات جدیتر، دچار انشعاب شدند و گروهی به دیدگاه حزب توده نزدیک شده و گروهی نیز به مبارزه چریکی وفادار ماندند.» (نظری،۱۳۸۷: ۸۴) بالاخره با گسترش موجب بیداری اسلامی و ظهور گفتمان اسلام سیاسی در ایران، موجب بیاعتباری نظریات مارکسیستی– لنینیستی و مائویستی که برپایه افکار ضدمذهبی شکل گرفته بود را فراهم آورد. و بدین ترتیب گفتمان چپ که نمایندهی طیف محدودی از چپ سنتی را رهبری مینمود، ضمن درک ناتوانی خود در برانداختن ایدئولوژی فراگیر و ترسیم هویتی متشکل از تمام گروهها ناچار شد که با موج برآمده از مردم همراه شود. (نظری، همان منبع :۸۵) ناکارآمدی گفتمان ملیگرای لیبرال همانطور که در فصل گذشته به طور مشروح توضیح داده شد، «در اواخردههی ۲۰ بحرانهای شدیدی بین گروههای مختلف سیاسی آغاز شد. ائتلاف بین نیروهای غالب به زودی پس از تحقق اهداف مورد نظر از هم پاشید و بحرانهای شدیدی بین گروه های مختلف سیاسی از سر گرفته شد. با وجود این، اگر چه پویایی گفتمان پهلویسم به شکست خواسته های قومیتگرا برای خودمختاری و نیز جنبش های طبقات تحت سلطه در اواسط و اواخر دهه۲۰ کمک کرد اما با این حال، کمی بعد مسائل قومی و تعارضات طبقاتی تحتالشعاع بهره برداری نفت ایران به وسیله انگلیس قرار گرفت. علاوه بر آن، مالکین بزرگ و بازرگانان از حکومت مستبدانه رضا شاه آزرده خاطر بودند و مایل به ظهور دیکتاتوری جدیدی نبودند. در این میان سیاستمداران و هر کسی که بیشتراز دیگران قادر بود مفاهیم ملیگرایی و محدودیتهای قدرت مستبدانه شاه را به گونهایی تشریح و بیان کند از اقبال بیشتری برای رهبری توده و وارد عمل کردن آنها برخوردار بود. در درون چنین حوزه گفتمانی تقابل منافع ملی و منافع خارجی و دموکراسی در مقابل استبداد موجب ظهور گفتمان ملیگرای لیبرال و تبدیل آن به قدرتمندترین سوژهی سیاسی کشور در ابتدای دهه ۲۰گردید.» ( معدل، ۱۳۸۲: ۵۲). گفتمان مخالف غالباً بر دال هایی چون ملی گرایی، سکولاریسم، جدایی دین از سیاست و اتخاذ شیوه غربی تاکید می ورزید. «رهبران ملی بر آن بودند تا مشکلات اجتماعی– اقتصادی و سیاسی جامعه را بر اساس پارامترهای جهان ایدئولوژیکی که در بر گیرنده گفتمان دولت نیز بود حل کنند ( معدل، همان: ۶۶). اما طولی نکشید که به دلایلی چند جبهه ملی از هم پاشید: کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ نقطه پایانی بر فعالیتهای پس از شهریور ۱۳۲۰ بود. اما آنچه که زمینه انجام کودتا و حاشیهرانی گفتمان ملیگرای لیبرال را فراهم نمود، ناکارآمدی درون گفتمانی بود. بر همین اساس، مسأله اصلی پیش از دخالت آمریکا و انگلیس، ضعف داخلی مجموعه نیروهای ملی و مذهبی و ناکارآمدی احزاب سیاسی، بدلیل ضعف و ناتوانی ساختاری گفتمان ملیگرای لیبرال بود. شرایطی که انجام کودتا را با کمترین هزینه و به سهولت برای دربار رقم زد. نهضت مقاومت ملی شدن نفت که می توانست آغازی بر تحقق واقعی آرمانهای ملت بر سرنوشت خویش باشد و از حمایت گسترده بینظیر مردم نیز برخوردار بود، بدلیل فقدان انسجام ایدئولوژیک، برنامهای و تشکیلاتی و بروز اختلافاتی آشتی ناپذیر در میان رهبران نهضت، پیامدی جز ضعف و سستی و انفعال در مردم را به همراه نداشت، به سهولت رهبران و مردم تسلیم قدرت کودتاگران گردیدند. زمینه وشرایط بیقراری ناشی از کودتا، تثبیت هژمونی گفتمان مطلقه پهلویسم را در پیداشت و خفقان ایجاد شده تا سالها بعد فضای سیاسی کشور را در سکوت فرو برد. در این میان تنها گروه انگشت شمار از فعالان سیاسی به تلاشهای سیاسی - نه چندان تاثیرگذار– ادامه دادند. در شرایط پس از کودتا مصدق و یارانش دستگیر، برخی از شخصیتهای سیاسی متواری، شبکه سازمان افسران نظامی حزب توده دستگیر و تعداد قابل توجهی از افسران اعدام و یا به زندانهای طولانی مدت گرفتار شدند، دکتر حسین فاطمی که یکی از سوژههای گفتمان ملیگرای- لیبرال بود، دستگیر و اعدام شد. (شهبانی،۱۳۷۷: ۷۵). در چنین شرایط بیقراری جامعه، فضا برای فعالیتهای گفتمانهای چپ و ملیگرایی لیبرال و دینی کاملاً بسته شد وتنها در اواخر دهه ۳۰ با روی کار آمدن دولت کندی در آمریکا و نیز حمایت از دکتر امینی، نشانههایی از فضای نسبتاً باز سیاسی ظاهر گشت. نهضت مقاومت ملی در بیانهای که پیریزی کرده بود، اهدافش را ادامهی نهضت ملی و اعاده استقلال و حکومت ملی ، مبارزه علیه هر گونه استعمار خارجی و مبارزه علیه حکومت های دست نشانده خارجی اعلام نمود. درواقع این اهداف، همان دالهای این گفتمان بودند که توانستند با ایجاد ارتباط معنایی بین دالها به انسجام دست یافته و هژمون گردد. اما به دلایلی همچون ، ضعف رهبری و تشکیلاتی توان جذب بسیج نیروهای سیاسی و مردم را به میزان قابل توجهی از دست دادند. در بررسی این جدایی مهدی بازرگان به ۱- اختلافات درونی گفتمان ۲- اختلاف میان سوزه های سیاسی گفتمان ملی گرای لیبرال ۳- عدم توجه اعضاء به اصل رازداری در عملیات مخفی نهضت مقاومت ملی ۴- وجود خود بینی، برتری طلبی و توقعات و انتظارات بی جا در احراز عناوین حزبی اشاره میکند.(بازرگان،۱۳۷۵: ۳۰۷). در واقع سوژه های رانده شده از گفتمان ملیگرای لیبرال و ضعیف که خود زمینه پیروزی کودتا را ، ناخواسته فراهم ساخته بودند، در این برهه نیز به دلیل اضافه شدن ضربات مربوط به کودتا، به طریق اولی ، قادر به ایجاد انسجام و سازماندهی موثر نبودند. بنابراین، نکتهایی که در بیانیه فوق مطرح شد، تأکید بر دال استقلال و بیگانه ستیزی بود. موضوعی که مورد اجماع سوژه های این گفتمان گردید و منجر به شکلگیری آن، یعنی جبهه ملی شد. در حقیقت در این بیانیه سخنی از نظام معنایی ملی گرایی لیبرال به میان نیامد. در واقع این دال به صورت انفرادی از سوی سوژه ها بیان گردید و در مفصل بندی با سایر دالهای این گفتمان قرار نگرفت. زیرا اگر از ابتدای امر تأکید بر نظام معنایی گفتمان مذکور می گردید، ایجاد و تداوم اتحاد در قالب سوژه سیاسی از همان بدو امر دارای سرنوشت غیر قابل پیشبینی بود و شاید حتی چنین اجماعی هرگز شکل نمی گرفت. احزاب نیروی سوم، حزب ایران، حزب ملت ایران و حزب مردم ایران، هیچکدام قادر به ایفای نقش در این شرایط حساس نبودند. انفعال احزاب سیاسی و سایر رهبران جبهه ملی باعث شد که بخش مذهبی نهضت یعنی آیت الله سید رضا زنجانی، آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان– دکتر سحابی و جوانان وابسته به آنان چون عزت الله سحابی عملا رهبری نهضت مقاومت را در دست بگیرند. در واقع باید گفت با خروج حزب ایران و پس از آن با کنار کشیدن اعضای حزب مردم یعنی تشکیلات نخشب عملاً بار نهضت مقاومت بردوش نیروهای مذهبی افتاد که در فصلهای بعد طور جداگانه در خصوص شکلگیری گفتمانهای مبارز دینی توضیح خواهیم داد. با توجه به مطالب ارائه شده فوق در خصوص افول و تحول در گفتمان ملی گرای لیبرال در ذیل به عوامل ناکارآمدی و عدم هارمونی گفتمان مذکور خواهیم پرداخت. عوامل ناکارآمدی گفتمان ملیگرای لیبرال غلامحسین صدیق، وزیر کشور وقت دولت مصدق معتقد بود که خمیر مایهی کودتای ۲۷ مرداد در روز ۳۰ تیر ۱۳۳۲ آماده شد، زیرا عملاً گرایش مردم وطبقات مختلف مردم به دولت مصدق در این روز که به مناسبت سالگرد واقعهی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ تظاهراتی بر پا شده بود، تظاهرکنندگان طرفدار جبهه ملی حضور ضعیف داشتند و از ضعف تشکیلاتی شدید برخوردار بودند. وی مینویسد این تقسیم قوا نشانه ای به وجود آورد که دولت های غربی اولاً در ارزیابی قدرت دکتر مصدق به تضعیف پایگاه دولت معتقد شدند زیرا، تظاهرات تودهایی در آن روز ظاهراً چند برابر طرفداران نهضت ملی بود. دکتر مصدق خود در کتاب خاطرات می نویسد احزاب چپ هر موقع که اراده میکردند توانایی استفاده از آخرین افراد خود را داشتند ولی احزاب ملی چون تشکیلات منسجمی نداشتند از این استفاده محروم بودند. دولت مصدق برای توجیه عدم توجه به این امر معتقد است که در صورت امکان بدبینی شاه و دربار نسبت به وی افزایش می یافت و ممکن بود از همان ابتدا برای حفظ نظام خود از پیشرفت نهضت جلوگیری به عمل آورد. البته علاوه بر مصدق سهم شخصیت های مهم ملی در عدم سازماندهی نیروهای جبهه ملی نیز قابل توجه است اگر چه مصدق خود به دلیل احراز پست نخست وزیری و مشاغل فراوان در ایجاد سازماندهی توانا نبود اما یاران و شخصیت های دیگر جبهه ملی در این امر چندان کوشا نبودند. حجازی در این مورد می نویسد: «رهبران طراز اول به علت اشتغال تمام وقت در امور سیاسی و مشاغل مهمی که تصدی آن را به عهده داشتند فرصتی برای پرداختن به این امر نداشتند سایر رهبران و مسئولان حزبی نیز غالبا علاقه به مسأله تشکیلات نداشتند و اصولا اهمیتی را که لازمه توجه به آن بود درباره سازماندهی احزاب سیاسی نمیکردند». (حجازی ، ۱۳۷۵: ۹۶). از مطالب فوق چنین برداشت می شود که سوژه سیاسی گفتمان ملیگرای لیبرال به لحاظ تشکیلاتی از انسجام لازم برخوردار نبوده و دارای ضعف تشکیلاتی بودند. ۱- ضعف ایدئولوژیک از منظر فنی هر سازمان باید دارای حداقل اصول کلی باشد که نقش ایدئولوژی را برای سازماندهی بازی کند. از همین رو ایدئولوژی در یک سازمان منوط به تصلب و ثبات بوده و ضامن نیروی وفادار است به همین دلیل سازمان نباید و نمی تواند از مواضع ایدئولوزیک خود عقب نشینی کند و آن را دچار روزمرگی سازد. در غیر این صورت نیروهای وفادار دچار شک و شبهه خواهند شد و از طرفی دیگر، مسائل سیاسی و اجرایی سازمان بر خلاف مسائل ایدئولوژیک بسیار سیال بوده و به انعطاف در هنگام اجرا نیازمند است. در صورتی که سازمان بدون پیریزی واضع ایدئولوژیک، دست به عمل بزند ممکن است در اندک زمانی بر اثر فعل و انفعالات جامعه شناختی بعضی از الگوهای رفتاری و سیاسی سازمان را در نزد نیروهای وفادار به ایدئولوژی تبدیل کرده و جای خالی آن را در سازمان پر کند در این مرحله که سازمان شدیداً به انعطاف در معامله نیازمند است به دلیل ایدئولوزیک شدن آنها نمیتواند دست به اقدام بزند(عیوضی،۱۳۸۵: ۲۴۸). «این الگو در مورد جبهه ملی اتفاق افتاد و به دلیل ضعیف بودن پایهی ایدئولوژیک قانون نه مادهایی صنعت نفت به یک ایدئولوژی تبدیل شد و کوچکترین انعطاف در اجرای آن به خیانت به نهضت ملی هم معنی میشد. از طرف دیگر آن میزان اصول ایدئولوژیک که برای جبهه ملی عنوان شد نیز دچار مشکلات خاص خود بود که نهضت را به سمت غیرواقع بینانه سوق داد.» (زارعشاهی،۱۳۸۰: ۸۴) در مورد ضعف پایه ایدئولوژیک جبههی ملی این نکته قابل توجه است که حتی رهبران جبهه خود نیز به این ضعف ایمان داشتند. اما، به دلیل تنوع در ترکیب داخلی جبهه ارائه مطلق هر ایدئولوژی در کوتاه مدت نه تنها امکان پذیر نبود بلکه، این مسأله در آن مرحلهی حساس باعث انقباض شدید جبهه شد. و در نتیجه انشعابات و اختلافات را تشدید میکرد و به همین دلیل تلاش معتبری توسط رهبران نهضت برای این امر صورت نگرفت. دکتر مصدق خود چنین می گوید: «هر چه در طول زندگیام گفتهام برنامه من است» (کی استوان،۱۳۵۵: ۸۶)و باز در نامهایی تشکرآمیز به بازرگان بعد از کودتای ۲۸ مرداد مینویسد: «شما کاری را که ما فرصت و توجه نکرده بودیم یعنی پایهریزی ایدئولوژیک و سازمانی برای مبارزه ملی انجام دادهاید» (بازرگان،۱۳۶۲: ۱۶-۱۷). خلیل ملکی در مجله نبرد زندگی در سال ۱۳۳۵ به بررسی علل ناکامی جبهه ملی میپردازد وی در خصوص ضعف ایدئولوژیک آن می نویسد: «منظور ما این است که شکست نهضت ملی ایران از این گونه حوادث تاریخی نیست که وقوع آن حوادث جبری است بلکه از نوع آن حوادثی است که با رهبری صحیح و داشتن یک ایدئولوژی مناسب می شد از آن اجتناب کرد وی که از فعالان نهضت ملی بود ادامه می دهد «نهضت ملی ایران به خصوص در اول کار از تناقض و یا اختلاف سیاسی که بین آمریکا و انگلیس بود به نفع نهضت ملی استفاده کرد اما متاسفانه بی بند باری دستگاه دولتی و بالا تر از آن بی بند وباری افکار سران نهضت که ما آن بی بند و باری را به لیبرالیسم و عدم تمرکز تعبیر می کنیم نهضت ملی را در بن بست هایی قرار داد.» (مجله نبرد زندگی، ش۱۰، ۱۳۳۵: ۳۴). چنانکه گفته شدیک سازمان باید پایه ایدئولوژیک داشته باشدو اعضاء و رهبران آن باید برمبنای یک ایدئولوژیکی فعالیت نمایند. در تحلیل گفتمانی، نظام معنایی حاصل از مفصل بندی دال ها، جای ایدئولوژی را می گیرد.به عبارتی در تحلیل گفتمانی، ایدئولوژی همان مفصل بندی حاصل از دال های یک گفتمان می باشد. بنابراین اگر اجماع نظر و تشریک مساعی برمحور نظام معناییِ واحد حاصل از گفتمان واحد صورت نگیرد ساختارشکنی گفتمان مود نظر توسط گفتمان رقیب بسیار آسان خواهد بود و متعاقب آن گفتمان مذکور هژمونی خود را از دست خواهد داد. برای نمونه همان طور که خلیل ملکی گفته است؛ بیبندوباری دستگاه دولتی (یعنی سوژه گفتمان هژمون) و حتی سران نهضت به یکی از دال های گفتمان یعنی لیبرالیسم نسبت داده می شد. این امر نشانگر عدم توافق بر سر نظام معنایی حاصل از مفصل بندی دال ها در بین سوژه های سیاسی گفتمان لیبرال می باشد. در واقع مفصل بندی دالهاست که به گفتمان هویت می بخشد. سوژه های سیاسی گفتمان برای تداوم هژمونی خود می بایستی با هویت مشترک و واحد فعالیت نمایند. در غیر این صورت نمی توانند در دراز مدت پایدار بمانند. ۲- اشتباهات رهبری جبهه ملی: رفتار مصدق خصوصاً در روزهای نزدیک به کودتا به گونه ای بود که اساساً اجرای کودتا را عملی تر ساخت تا جایی که محمدرضا پهلوی درکتاب مأموریت برای وطنم می نویسد: «واقعاً چنان به مصدق خوشبین نبودم و سوابق وی را نمی دانستم هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوانم ثابت کنم که وی مخالف انجام کودتای ۲۸ مرداد بوده است» (پهلوی،۱۳۵۳: ۴۸). خلیل ملکی می نویسد: «فقدان رهبری قاطع و صریح به آنهایی که نقشه و برنامه و هدف قاطعی داشتند اجازه می داد که از بی بند و باری استفاده کنند و علی رغم تمایلات عمومی مردم نهضتی را که همه پشتیبان آن بودند بارها با شکست مواجه کنند. مردم همواره وظیفه خود را انجام می دادند و رهبران خود را در مسند حکومت می نشاندند باز هم بی بند وباری و بینقشگی وضع را متزلزل می کند». بعضی از نویسندگان نیز در مورد مشی سیاسی مصدق ایراد گرفتهاند و معتقدند باید از قدرتی که منبعث از مردم بود با شاه و توطئه گران با قدرت و قاطعیت بیشتری برخورد می کرد کار را یکسره می نمود (نجاتی،۱۳۷۳: ۴۱۵). نیروهای چپ روحیه محافظه کارانه دکتر مصدق را عامل شکست وی می دانستند و معتقد بودند که وی به اندازه کافی انقلابی نبوده است. آنها معتقدند که مصدق به غلط تنها اقشار متوسط شهری و روشنفکران را مخاطب قرار داده و توده مردم ایران را که ۷۵% آنها کشاورز بوده از نظر دور داشته است. بیژن جزنی یکی از رهبران سازمان چریکی خلق ایران مدعی است که جبهه ملی در بسیج توده ها و رهبری آنها نقش داشت. مصدق با پیروانش رابطه پدر سالاری داشته است. (بیل، ۱۳۶۸ :۴۹۵ .(از سوی دیگر ریچارد کاتم نویسنده کتاب ناسیونالیسم در ایران معتقد است «اگر چه نهضت تودهایی به گستردگی و عمق نهضت ملی ایران ناچار به نوعی جذابیت غیر عقلانی تکیه زده بود اما اگر رهبری آن از سطح احساس گرایی توده ایی فراتر می رفت و به آن جهتی عقلانی می داد نهضت میتوانست جنبه معقول پیدا کند. ولی مصدق نیز همانند طرفداران کم نهضت اسیر جنبه های غیر عقلانی شد» (کاتم،۱۳۷۱: ۵۹). در حقیقت، مصدق به عنوان رهبر نهضت ملی و سوژه گفتمان ملیگرای لیبرال نتوانست با ایجاد تعادل بین دالهای گفتمان، نظام معنایی متعادلی خلق نماید تا اتحاد و همراهی دیگر سوژه های سیاسی پایدار بماند.
-
- حل نشدن قضیه نفت:
شرکت نفت ایران و انگلیس در دوران مبارزه برای ملی شدن این صنعت در ایران به عنوان تجسم استعمار خارجی محسوب میشد لذا وجود این شرکت و در اصل این نوع روابط اقتصادی نشاندهنده عدم استقلال ایران بوده وعمده فعالیت های جبهه ملی در این دوران، در قطع روابط نابرابر در جهت تامین استقلال و آزادی مهمترین اهداف نهضت دانسته می شد(زارعشاهی ، ۱۳۸۰: ۹۱). مصدق در جلسه دادگاه دفاعی در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۳۲ صراحتاً میگوید هدف ملت ایران این است که هیچ دولتی در امور مملکت دخالت نکند و ملت ایران از آزادی و استقلال کامل بهره مند شوند(بزرگمهر،۱۳۶۳: ۱۳۶). به هرحال، کوتاه کردن دست استعمار از تاروپود سیاست و اقتصاد ایران از طریق لغو امتیاز نفت و شرکت مربوطه و سعی در ابتدای نهضت قرین توفیقاتی بود اما همین امر در بلند مدت به محوریترین تنش تبدیل شد. حل نشدن قضیه نفت و دست نیافتن مصدق و انگلیس به یک راه حل مشترک عاملی برای پایه ریزی کودتا توسط انگلیس و امریکا در۲۸ مرداد گردید. با توجه به مطالب ارائه شده در فصل گذشته شکلگیری جبهه ملی، فعالیت ائتلافی از بخشهای مختلف جامعه اعم از مذهبی و غیر مذهبی و چپ و راست بود که در مقابل غیر یا دگر- که همان بیگانه ستیزی بود- به عنوان عامل وحدت بخش توانست به هژمونی برسد، اما بعد ها همین عامل باعث شد تا جبهه ملی نتواند یک دکترین اجتماعی یا مکتبی اجتماعی برای خود تبیین نماید و آن ورود طیف ها و گروههای مختلف بویژه تاثیرگذاری نیروهای مذهبی درجبهه ملی بود علیرغم تمایلات غیر استعماری و ناسیونالیستی، از نظر داخلی جبهه ملی به هیچ وجه به مقابله با مظاهر داخلی وابستگی و عناصر وابسته به بیگانگان نپرداخت (امیری، ۱۳۸۳: ۲۰۳). از نگاه خلیل ملکی این جبهه هر چه در مقابل قدرت های متنفذ و سلطه جو قاطع بود، در مقابل فئودالیته و سرمایه داران با نفوذ که اغلب، هم دست همان قدرت های خارجی بودند، معتدل، سست و عاری از قاطعیت بود (ملکی، ۱۳۷۷: ۷). علاوه بر آن به دلیل نامتجانس بودن گروه ها، نامشخص بودن تشکیلات و وجود افکار و عقاید مختلف و گاه متناقض در آن یک ائتلاف شکننده ایجاد کرده بود که با هر اقدام عمل یا انتصابی مورد مخالفت طیف مقابل قرار میگرفت. علی رغم همکاری نزدیک روحانیون و اقدامات فداییان اسلام در ملی کردن نفت، ملیگراها و دکتر مصدق هیچ گرایش و توجهی به دین و نقش آن در تحولات سیاسی و اجتماعی نداشتند(امیری، همان: ۲۰۷-۲۰۸) ودر اواخر حکومت خود حمایت علما و روحانیون و افراد مذهبی فعال را هم از دست داد. همان میزان که حرکت های مذهبی و همگام شدن با نیروهای ملی در جهت استقلال، آزادی و قطع دست انگلیسیها و موفقیت در ملی کردن نفت موثر بود به همان میزان به دلیل ضعف مصدق و نگرش وی در جذب این نیروها باعث ضعف و در نهایت عدم هارمونی گفتمان مذکور گردید (امیری، همان :۲۱۴). این مطلب نشانگر آن است که برخی سوژههای گفتمان ملیگرای لیبرال که صرفاً به صورت تاکتیکی به سوژگی این گفتمان درآمده بودند به شدت با برخی از دالهای آن بهویژه سکولاریسم و لیبرالیسم سر ناسازگاری داشتند و نسبت به سایر دالها از قیبل آزادی، ناسیونالیسم به معنای دیگری غیر از معنای مد نظر این گفتمان پایبند بودند. به عبارت دیگر، سوژههای مذبور با طرد برخی از دال های گفتمان ملیگرای لیبرال و به چالش کشاندن آنها، تصمیم به ارائه تعریف جدیدی از دالها برآمدند و نظام معنایی گفتمان خود را براساس آن شکل دادند. تشکیل جبهه ملی دوم، سوم و چهارم و تحول در دالهای گفتمان ملیگرای لیبرال بهار سال ۱۳۳۹ و نطق شاه که در آن سخن از آزادی انتخابات به میان آورده بود، مجدداً زمینه فعال شدن اعضاء جبهه ملی سابق را فراهم ساخت. رهبران نهضت مقاومت طالقانی، بازرگان، سحابی و رهبران سابق جبهه ملی طی نشستی، به فعالسازی سازمانی جدید از همه نیروهای ملی برآمدند. پیامدهای این تلاش مجدد، تشکیل جبهه ملی دوم بود. در درون این گفتمان چهره های شاخصی چون، دکتر غلامحسین مصدق، دکتر عبدالله معظمی، الهیار صالح، سید محمود نریمان، دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر و … حضور داشتند. ۳۰ تیر ۱۳۳۹ طی بیانیهایی خبر تشکیل و آغاز فعالیت جبهه ملی دوم انتشار یافت. با شکلگیری جبهه ملی دوم، نهضت مقاومت ملی نیز، تعطیل گردید. استراتژی جبهه ملی دوم در تداوم سیاست مصدق و مبتنی بر مشی مسالمت آمیز و پارلمانی بود. گرچه مصدق نیز همین سیاست را دنبال میکرد. اما تفاوت اساسی در میزان نفوذ شخصی مصدق و اتخاذ تاکتیک های مناسبی بود که مصدق اتخاذ مینمود. مصدق هیچگاه سیاستی رادیکالی در قبال سلطنت اتخاذ ننمود، اما در قبال دخالتها و زیادهخواهیهای دربار وخانواده سلطنتی به صورتی صریح و قاطع سخن میگفت و شاه را نیز به صورتی زیرکانه و در چارچوب ملاحظات قانونی کنترل میکرد، اما اعضاء جبهه ملی، نه از جاذبه و نفوذ چندانی در میان مردم برخوردار بودند و نه توان و ظرفیت بسیج مردمی را داشتند، در این میان آنان نیز فردی با صلاحیتها و ویژگی های قدرت رهبری وجود نداشت و هم سطحی رهبران جبهه و اختلافات درونی، موضع آنان را ضعیف نگه میداشت. به همین دلیل جبهه ملی نتوانست در این فضای نسبی باز شده– حتی در میان خود از نظری یکدست و موثر در برخورد با دولت امینی و سپس رفراندم اصلاحات ارضی شاه برخوردار گردد. جان فوران در مقاومت شکننده معتقد است در این وضعیت که امینی خواستار انجام اصلاحات ارضی بدون حضور مجلس بود، اصرار جبهه ملی بر برگزاری انتخابات خطا و اشتباه بوده است. زیرا از اختلافات امینی و جبهه ملی این شاه بود که سود می برد و به شاه کمک می کرد تا امینی را برکنار کند (فوران،۱۳۸۲: ۵۴۰). میان دو جناح جبهه ملی دوم بر سر نحوه برخورد با دولت امینی اختلاف به وجود آمد. اما مسألهی مهم ، تغییر اساسی شرایط سیاسی کشور بود، گرچه در قالب برنامه امریکایی اصلاحات توسط دولت امینی یا شخص شاه نمایی از فضای تصنعی باز سیاسی به نمایش گذاشته میشد، ولی این امر به هیچ عنوان، به معنای کمترین تردیدی برای شاه، در ممانعت از بازگشت به شرایط حتی نسبی آزادیها درکشور نبود بههمین دلیل مهدی بازرگان بعدها اظهار نمود که ما باید اپوزیسیون همه نیروها را در جهت مبارزه با شاه بسیج کنیم.(بازرگان،۱۳۷۵ : ۳۵۳) جبهه ملی دوم با مفصل بندی مجدد دالها، نظام معنایی جدیدی از گفتمان ملیگرای لیبرال ارائه نمود. به ویژه آنکه با ساختارشکنی سلطنت پیش از بیش تأکید داشت و آن را همپایهی بیگانه ستیزی و استقلال قرارداد. به عبارتی این گفتمان با تأکید بر سلطنت مشروطه و لزوم اصلاحات در ساختار سیاسی کشور به عنوان دالهای گفتمان ملیگرای لیبرال، آنها را به موازات دال بیگانهستیزی و استقلال برجسته نمود. از همین رو، گفته بازرگان مبنی بر اینکه «ما باید اپوزیسیون همه نیروها را بسیج کنیم»، را باید نتیجه مفصلبندی جدید گفتمانی به حساب آورد.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
حدثنا ابو سعید الاشج، حدثنا الفضل بن دکین ابو نعیم الاحول، حدثنا موسی بن قیس الحضرمی عن سلمه بن کهیل قال: تصدق علی بخاتمه وهو راکع فنزلت: «انما ولیکم الله . . .» افراد این سند عبارت اند از: الف) ابو سعید بن الاشج (م: ۲۵۷ ق) ابو حاتم درباره او می گوید: «ثقه صدوق امام اهل زمانه: وی مورد اطمینان، راستگو، پیشوای عصر خود است » و النسائی می گوید: «صدوق: راستگوست » برخی دیگر با جمله: «ما رایت احفظ منه: دانشمندتر از او ندیده ام » از او یاد کرده اند. [۴۸۴] ب) الفضل بن دکین ابو نعیم (م: ۲۱۹ ق) وی از مشایخ محمد بن اسماعیل بخاری (مؤلف صحیح) می باشد . یحیی بن معین درباره او می گوید: «ما رایت اثبت من رجلین، ابو نعیم و عفان»: انسانی آگاه تر و درست از بر کننده تر از ابو نعیم و عفان ندیدم. و دیگری می گوید: «ما رایت محدثا اصدق من ابی نعیم»: حدیث گویی راستگوتر از ابو نعیم ندیده ام[۴۸۵] ج) موسی بن قیس الحضرمی یحیی بن معین، در مورد او می گوید: «ثقه، مورد وثاقت و اطمینان است » و ابو حاتم می گوید: «لا باس به»: مورد ایراد نیست و عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل می کند که درباره او گفته است: «لا اعلم الا خیرا»: چیزی جز نیکی درباره اش نمی دانم.»[۴۸۶] د) سلمه بن کهیل (م: ۱۲۱ ق) از تابعین جملگی او را توثیق کرده اند از جمله: ابو زرعه که می گوید: «ثقه، مأمون، ذکی» : موثق، مطمئن و با هوش. ابو حاتم درباره اش می گوید: «ثقه متقن»: مورد وثوق و استوار گفتار است. [۴۸۷] هفتم: سیوطی در در المنثور به نقل از عبد بن حمید و عبد الرزاق از ابن عباس، این حدیث را آورده[۴۸۸] و ابن کثیر نیز از عبد الرزاق این حدیث را نقل کرده است.[۴۸۹] بنابراین، کلام ابن تیمیه که می گوید افرادی مانند ابن حمید و عبد الرزاق ذکری از این گونه احادیث به میان نیاورده اند ، بی اساس است.
هشتم: آن مفسری که از ثعلبی آگاه تر است و احادیثی آورده که اجماع مفسران را بر نزول آیه درباره امام علی نقض می کند، کیست؟ ابن تیمیه تنها به نام ابن ابی حاتم اشاره می کند غافل از آن که همین ابن ابی حاتم همان طور که بیان شد روایت صحیح السند در مورد نزول آیه درباره تصدق امام علی نقل کرده است و روایتی که، ابن ابی حاتم از عبد الملک بن ابی سلیمان، از ابوجعفر الباقر(ع) نقل می کند، افزون بر آن که، امام باقر هرگز نزول آیه را درباره امام علی(ع) انکار نکرده اند، خبری واحد است و در کتاب های تراجم و رجال نیز، عبد الملک، به عنوان یکی از راویان امام باقر(ع) [۴۹۰] و امام باقر(ع) از مشایخ او[۴۹۱] شمرده نشده است، ابن جریر طبری و ثعلبی نیز مانند ابن ابی حاتم تنها از وی این حدیث را از امام باقر(ع) نقل کرده اند و سندی دیگر ندارد. نهم: هیچ کس از بزرگان تفسیر در نزد ابن تیمیه مانند طبری، ابن ابی حاتم و دیگران به نقل از ابن عباس نگفته است رخداد تصدق انگشتر مربوط به ابابکر است بلکه این ادعای ابن تیمیه است که به ثعلبی نسبت می دهد ، تنها خبری واحد مقطوع غریب بدون شاهد و متابع از عکرمه نقل شده که تصدق انگشتر را به ابا بکر نسبت داده است.[۴۹۲] عکرمه هم در نزد بزرگان اهل سنت مورد اعتماد نیست و از همین رو مسلم بن حجاج در صحیح خود از وی هیچ روایتی جز یک حدیث آن هم برای شاهد حدیثی دیگر نقل نکرده است.[۴۹۳] دهم: ابن تیمیه که بیهوده دست و پا می زند در آخرین نقد بر روایات شان نزول آیه درباره تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع)، به روایت ابن ابی حاتم از ابن عباس، تشبث می جوید که گفته است: «کل من آمن فقد تولی الله و رسوله و الذین آمنوا: هر کس ایمان دارد، خدا و رسول و مؤمنان را به ولایت می پذیرد» غافل از آن که این حدیث ربطی به ادعای ابن تیمیه ندارد. ابن عباس در این حدیث - بر فرض صدور - در صدد بیان این مطلب نیست که مؤمنانی که باید ولایتشان را پذیرفت چه کسانی هستند. بلکه تنها در صدد بیان این نکته است که هر مؤمنی باید ولایت خدا و رسول و مؤمنان را بپذیرد، لیکن اینکه مؤمنان چه کسانی اند، هرگز در این حدیث اشاره نشده است . البته ابن عباس در احادیث متعددی که پیش از این بیان شد، با صراحت این آیه را درباره امام علی(ع) می داند که به این معنی است، آن مؤمنان که ولی دیگران هستند جز امیر مؤمنان امام علی(ع) کسی دیگر نیست. بنا بر این، آیا موضع ابن تیمیه و پیروان او در این موارد چیزی جز تعصب خشک ویرانگر، پندارهای بی مبنا و اتهام به دانشمندان چیزی دیگر است; اگر ما بخواهیم با احادیث مأثور این گونه برخورد کنیم از دین چه می ماند؟ به قول علامه طباطبایی که می گوید: «اگر درست باشد از این همه روایاتی که درباره شان نزول این دو آیه وارد شده، چشم پوشی شود و این همه دلیل های روایی نادیده گرفته شود، باید به طور کلی از تفسیر قرآن چشم پوشید: چه ، وقتی با این همه روایات اطمینان پیدا نکنیم چگونه می توانیم به یک یا دو روایتی که در تفسیر هر کدام از آیات وارد شده است، وثوق و اطمینان پیدا کنیم؟ . . . اگر انسان دچار عناد و مبتلا به لجاجت نباشد، روایات آن قدر هست که اطمینان آور باشد و جا برای اشکال ها و خرده گیری و تضعیف آن ها نیست.» [۴۹۴] حاصل آن که ، با جمع بندی احادیث در این باره به این نتیجه می رسیم: تصدق انگشتر از ناحیه امام علی(ع) در حال نماز واقعیت داشته و آیات ۵۵ و ۵۶ سوره مائده درباره این رویداد تاریخی نازل شده است. [۴۹۵] اما در مورد ادعای ابن تیمیه در خصوص مفهوم ولایت باید گفت:برخی دانشمندان لغت، تفاوتی بین معنای وِلایت و وَلایت نمی نهند. مانند فیومی، سیبویه، زجاج و فرّاء فرّاء می گوید: «ولایت، به فتح واو و کسر واو، در هر دو معنای دوستی و سرپرستی شنیده ایم.[که] متبادر از لفظ “ولیّ ” همان معنای سرپرستی است هر چند به کمک قرائن باشد.» [۴۹۶] لذا این آیه تنها مربوط به ولایت امیرالمؤمنین(ع) است و روایات متواتر بر این مطلب دلالت دارد و هرگز ارتباطی به تمام مؤمنان ندارد تا به این جهت در معنای ولایت تصرف کنیم که شامل همه مؤمنان شود. ۳٫افضلیت: نظر ابن تیمیه: ابن تیمیه در وهله اول همچون سایر علماء اهل تسنن،اصل امامت بعد از پیامبر اکرم (ص) را منکر است و مىگوید: «اهم مطالب دین ایمان به خدا و رسالت حضرت رسول(ص) است، چنانکه هر کس با اقرار به شهادتین مسلمان مىگردد، ولى هیچ کس امامت را شرط اسلام ندانسته و اگر چنین بود، حضرت رسول خود این مطلب را صریحاً در زمان حیات خود بیان مىکرد.» [۴۹۷] او در پاسخ اینکه امامت و رسالت یکى است، مىگوید: «رسالت برای ابلاغ دین اسلام است و امامت برای اجرای احکام اسلام، و اجرای احکام اسلام از هر کسى که واجد شرایط باشد، ساخته است، چنانکه حضرت رسول در زمان حیات خود عدهای را برای اجرای احکام به نقاط دور و نزدیک مىفرستاد و پس از او نیز چنین است و هر کس احکام الهى را اجرا کند، امام است.»[۴۹۸] یعنی از دیدگاه ابن تیمیه لزومی بر افضلیت امام بر سایرین وجود ندارد. دلایل افضیلت امام: الف) آیه «أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی»[۴۹۹] خداوند متعال در این آیه از قرآن کریم افضلیت را شرط تبعیت می داند. و فرموده است آیا کسی که به حق هدایت می کند، سزاوارتر است که تبعیت شود، یا کسی که هدایت نمی شود مگر اینکه او را هدایت کنند؟ این آیه یکی از واضحترین آیات قرآن است که بر افضلیت امام دلالت دارد. [۵۰۰] و از آن استفاده می شود که تقدیم مفضول (کسی که به واسطه دیگری هدایت می شود یا اصلاً هدایت پذیر نیست) بر فاضل (که دارای هدایت ذاتی است) قبیح است.[۵۰۱] و امام برترین انسانها در انجام مسئولیتهای امامت وکمالات ظاهری است. در دلالت بر این آیه بر افضلیت امام توجه به نکات زیر ضروری می باشد: الف) مراد از هدایت به حق، رساندن به مطلوب است، نه نمایاندن راهی که منتهی به حق می شود. ب) مراد از «أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی» کسی است که به خودی خود هدایت نمی شود، که هم شامل کسانی است که به وسیله دیگری هدایت می شوند و هم کسانی که اصلاً هدایت نمی شوند، نه بنفسه و نه بواسطه غیر، نظیر بتها و خدایان دروغین که قابلیت هدایت به واسطه غیر را نیز ندارند. ج) هدایت به حق به معنای رساندن به مقصد، تنها شأن خدا و کار کسی است که بنفسه هدایت شود و هدایتش به واسطه غیر نباشد. یعنی بین او و خدا واسطه ای در امر هدایت نباشد که این شامل انبیا و اولیا می شود. [۵۰۲] د) امام باید معصوم از گناه و اشتباه باشد والا مهتدی بنفس نبوده و خود راه را نیافته و در هدایت محتاج به غیر است.[۵۰۳] با توجه به نکات فوق می توان گفت آیه ذکر شده دلالت دارد بر این که تنها کسی لیاقت و شایستگی برای امامت و پیشوایی دیگران را دارد که “خود هدایت ذاتی و بدون واسطه داشته و عمل او به هدایت خود و به تأیید الهی و تسدید ربانی صورت گرفته باشد." [۵۰۴] که چنین شخصی سعید و پاک و معصوم و افضل و برترین انسانهاست و اوست که میتواند هدایت گر جامعه باشد، نه کسانی که یا اصلاً هدایت شدنی نیستند و یا به واسطه دیگری هدایت می شوند که در هر دو صورت، معصوم نبوده و مفضول هستند. ب) آیه: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»[۵۰۵] : معنای آیه چنین است: بگو آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟ این آیه به خردمندان یادآور می شود که چگونه امکان دارد یک شخص عالمتر، پرهیزکارتر و شریف تر از نظر حسب و نسب، فرمانبر و مطیع کسی باشد؛ که از او، در این موارد پایین تر و پست تر است. [۵۰۶] بنابراین، با توجه به این آیه می توان گفت امام باید افضل از دیگر افراد امت باشد. ج)روایت امام رضا(ع): امام رضا(علیه السلام) می فرماید: «امام یگانه زمان است، کسی به مقام او نمی رسد، هیچ دانشمندی با او برابری نمی کند، بدل و مانند و همتایی ندارد، و همه فضایل را دارد؛ بدون آن که آنها را درخواست نماید، بلکه داشتن آن فضایل امتیازی است که خداوند به فضل خود به او عطا فرموده است و… .» [۵۰۷] این روایت گواهی است بر این که فضایل امام در بالاترین سطح خود است به گونه ای که هیچ یک از انسانها و خلایق به پای او نمی رسند و جایگاه او، هم در ظاهر و هم در نزد خداوند، بالاتر از همگان است، البته گفتنی است این روایت ارشاد به حکم عقل و مؤید آن است. [۵۰۸] بخش پنجم: معاد معاد در لغت از ریشه عود به معنای رجوع و بازگشت است و در اصطلاح به معنای بازگشت انسان و زندهشدن دوباره او بعد از مرگ است تا جزای اعمالی را که در دنیا به اختیار خود مرتکب شده در آخرت مشاهده کند. [۵۰۹] برهمین مبنا مسائلی که به حیات پس از مرگ بر می گردد از قبیل عالم قبر، برزخ ، قیامت و حساب و کتاب ، صراط ، صور، میزان پاداش و عذاب ، بهشت و جنهم و مواردی از این دست در حوزه موضوع معاد مورد بحث قرار می گیرند. دیدگاه ابن تیمیه و ابن قیم در خصوص معاد: آنچه در این خصوص می توان گفت این است که: عمده اختلاف دیدگاه های تفسیری ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم با دیگر مفسرین در مسأله معاد، به مباحثی چون شفاعت، توسل، زیارت قبور، نذر و صدقه برای مردگان و ارواح گذشتگان برمی گردد. در واقع اینان با برداشتی ظاهرگرایانه از آیات قرآن ، ضمن مردود دانستن این مسائل، به مخالفت با نظر اکثریت مفسران اسلامی اعم از شیعه وسنی پرداخته اند. اما از آنجا که این موارد در مباحث گذشته-توحید عبادی- به صورت مبسوط مورد بررسی قرار گرفت؛ در این جا از ذکر آن خودداری می کنیم. در مورد سایر مباحث مربوط به معاد هم ، اختلاف نظر ابن تیمیه و ابن قیم با سایرین، در حد اختلاف اقوال بین علماء و تا حدودی طبیعی می نماید. موضوعی که حتی در بین مفسران شیعه نیز وجود دارد. به همین دلیل و برای خودداری از اطناب و زیاده گویی، لزومی به ادامه بحث در این فصل نمی باشد.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
|
|
|
|